-
بگم؟ نگم؟
سهشنبه 23 دی 1399 11:09
راه که باز شد اومدیم یکشنبه، امروزم بی قضای پیش قراره برگردیم. بماند که اینا همه ش رو اعصابم رفتن . خاله خیلی داره رو اعصابم رژه میره. دیروز بعد مراسم نزدیک بود باهاش دعوام بشه، خوب شد کسی نبود منم به مامان جون گفتم میرم برای بقیه اموات فاتحه بخونم و گرنه الان یه چیز بهش میگم. همیشه خدا من و این خاله دعوا داشتیم از...
-
در هم
دوشنبه 15 دی 1399 23:16
این چند روزه، فقط سریال دیدم، ۸ قسمت از یه سریال رو تو این ۳، ۴ روز دیدم و به قدری قشنگه و دوستش دارم که منتظر قسمت بعدم که بیاد، البته با اینکه حجم بسته کم بود و از یه سایت داخلی میدیدم، بازم الان دیدم ته این بسته هیچی نمونده و کمتر از ۱ گیگ داره:/ باید صبر کنم تا شارژ بشه، امروز ارائه ها پخش میشد، فردا نوبت گروه...
-
۲۰۲۱
جمعه 12 دی 1399 01:54
گویا ۲۰۲۱ شد. عجب سال عجیبی بود این ۲۰۲۰. میتونست قشنگ باشه ها اما خب به هر حال هرچی بود تموم شد. فردا مهمون داریم، پس از مدت ها، البته یه ده روز پیشم دایی اینا بعد نزدیک به دوسال اومده بودن که دو وعده هم اینجا بودن. قبلا انقدر مهمون می اومدو میرفت که یه وقتا خسته میشدیم و غر میزدیم که چه خبره. حالا اما واقعا دلمون...
-
آزادی
پنجشنبه 11 دی 1399 01:57
الان که آخرین پروژه رو ایمیل کردم یه حس آزادی از امتحانات رو دارم. فقط میمونه ادبیات کهن که ۱۵م امتحان بدم. بعد این یکی دو روزه باید بشینم پروژه اون بنده خرایی که خیلی وقته دستمه رو تموم کنم که زیر دین ش نباشم و خیالم از بابت اونم راحت بشه. حالا میفهمم چرا استاد گفت سمت گوگل ترنسلیت نرید چون متنی بود که هرچی تحویل...
-
دوران لک
سهشنبه 9 دی 1399 23:29
گفتم امروز این چند صفحه رو ترجمه کنم تمومه. نگو طرف خودش میدونه چه پروژه ای داده که بازم تمدیدش کرده. تازه این استاد خیلیییی خوبمونه که کلی میشه روش حساب کرد. یه پاراگراف اومدم ترجمه کنم انقدرررررررر اصطلاح تخصصی داشت که دیکشنری گوشی رو ول کردم توی کتاب و سایتا دنبال معنیا بودم. دست آخرم ارور دادم رفتم سراغ گوگل...
-
ذهن مکتوب ۲
یکشنبه 7 دی 1399 19:12
خیلی وقته خبری ازش ندارم، همه چی قبول ولی من دلم براش تنگ میشه، فقط خودمو دلداری میدم اونم الان مثل من سرش گرم امتحاناست که خبری ازش نیست، دو هفته دیگه تولدشه. :) دیروز رفتم معاونت، خانم معاون نبود کارم رو انجام بده به کارشناس تلفنی گفت که خودش باید باشه، امروزم که رفتم گفتن بیمار شده و نیومده هیچ کسی م نبود، دیگه...
-
یلدا
دوشنبه 1 دی 1399 01:14
همسایه مون اومدن شب نشینی یلدا، اونام جایی نرفتن مثل ما، هنوز اینجان، چشام داره بسته میشه صبح دو تا امتحان دارم، هیچی نخوندم، فقط مکاتبات رو سر پروژه ها یکم خونده بودم. تا دو سه ساعتم نخوابم نمیتونم بخونم، امیدوارم فقط ساعت ۳ و ۴ بیدار بشم. از این حرف قشنگ قشنگای یلدا هم حال ندارم بگم. ولی یلدای همه مبارک باشه....
-
دلش پر از گلایه بود
جمعه 28 آذر 1399 23:29
اول نخواستم امشب اینا رو بنویسم ولی الان فکر میکنم باید بنویسم که بعدا جزئیاتش رو فراموش نکنم. البته فکر نمیکنم فراموش کنم. اواسط آبان بود فهمیدم کاندید ریاست منطقه شده، از شادی بال درآورده بودم، انقدر خوشحال بودم که حد نداشت، تا چند روز حالم خیلی خوب بود، الانم حتی یادم میاد حالم خوب میشه، خدا خدا میکردم انتخاب بشه،...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 آذر 1399 20:59
حالم گرفته است،دیشب بابا ماجرای آهنگ دختر قوچانی رو میخوند و از دیروز همش داره تو خوته این آهنگ پلی میشه. بچه میگفت چه خبره هی گوش میدین یه فاتحه براش بخونید، من گفتم یکی؟ سیصد تا بودن. مامانم ادامه داد سیصد تا؟ میدونی به سر چند تا دختر این بلا اومده؟ همین الان سالی چند تا دختر رو خون بس میدن؟ الان دارم این آهنگ رو...
-
کسی باید
چهارشنبه 26 آذر 1399 23:43
هنوزم باورم نمیشه همچین کاری کرده باشه. منتظر بودم زنگ بزنه و عذر خواهی کنه، اما چند روز میگذره و خبری نیست. اشکال نداره، فقط من یادم نمیره. پروژه هام مونده ۳ تاش، از دوشنبه هم کلی امتحان. شبا میشینم خیره میشم به سقف آهنگ گوش میدم، انگار میخوام ذهنمو آزاد کنم. هی گوشی م رو چک میکنم، شاید سرمرو گرم کنم ولی دیگه این...
-
شما؟
شنبه 22 آذر 1399 13:12
اسکار مزخرف ترین جمله هم همین الان میرسه به "شما؟" از طرف مخاطبی که قبلا شمارت رو سیو کرده بوده.
-
ذهن مکتوب۱
چهارشنبه 19 آذر 1399 00:26
دلم میخواد حرف بزنم، ذهنم خالیه یعنی خالی که نه پره، ولی گیجه. دارم دو دوتا چهار تا میکنم، حساب کتاب میکنم یه کاری رو انجام بدم یا نه، پروژه هام همینجوری موندن و دو تاش رو تا پس فردا باید انجام بدم از حدود ۳۰۰، ۴۰۰ تا صفحه ۱۰۰ سوال دربیارم. فقط خدا رحم کرده ادبیات فارسی تخصصیه. بین همه پروژه هام، پروژه درس مکاتبات رو...
-
گوگل کروم
شنبه 24 آبان 1399 20:21
عجیب غریب مثل باد گذشت هفته پیش. هوا یه جوری قشنگ و پاییزیه که اصلا دیوونشم. خیلی بهتر میشد اگه میشد بری بیرون و آدما رو ببینی. اون جشنواره ای که براش مقاله نوشتم و این داستانا گویا فیلمم رد شده. هی میام اینجا مینویسم یه وقتا نت نیست ارسال نمیشه منم دیگه حوصله دوباره نوشتن ندارم. مثلا چند خط اول این پست برای شنبه بود...
-
فیلم
چهارشنبه 21 آبان 1399 00:40
مغزم پر حرفه ها ولی حوصله هیچ. البته حوصله هم هست، ولی خیلی چیزا رو بعد اینکه مینویسم مستقیم پاک میکنم، بگذریم. پروژه ها همه روی هم انباشته شدن و بالاخره باید یکی یکی برم سراغشون. کتاب هام رو هنوز نگرفتم. برای پروژه ترجمه شفاهی یه فیلم نیم ساعت چهل دقیقه ای میخواد که خیلی هم به فارسی ترجمه نشدباشه و مورد منکراتی هم...
-
چند روز پیش
پنجشنبه 8 آبان 1399 23:33
فکر کنم یه قسمتی توی مغز هست که میاد میره خاطره هات رو واکاوی میکنه، و چیزایی که یادت رفته یا شایدم خیلی اون وموقع برات مهم نبوده رو یادت میاره. مثل اولین روزی که دیدمش، و دفعات بعدی که داره یادم میاد. . . چشم ها برای من خیلی مهمن و همیشه دلم میخواسته بتونم چشم کسی که دوستش دارم رو قشنگ بکشم. از همه اجزای صورت چشم رو...
-
برای خودم
دوشنبه 5 آبان 1399 14:57
-
چهارشنبه
پنجشنبه 1 آبان 1399 17:58
خیلی وقتا سخت و دردناکه از این که میبینی با حرف هات باعث رنجش و اذیت خونوادت و آدمایی که دوستشون داری میشی. خیلی سعی میکنم این طوری نباشه. خیلی فکر میکنم به این که چطور باعث این نشم. وقتی هم که میام تو اتاق و در رو میبندم، معمولا فکر میکنن حربه منه و راضی م از کاری که کردم یا حرفی که زدم، ولی خب من دارم سعی میکنم اشکم...
-
زیر بارون
چهارشنبه 16 مهر 1399 20:59
این روزا که بارونیه هوا به این دلبریه، دلم میخواست میشد مثل قبل همون طوری، از دانشگاه بیام برم تو اون خیابون اصلی پر دار و درخت، راه برم الکی. زیر بارون. از سرما خوردگی و این چیزا هم نترسم. برم کتاب فروشی بدون ترس، خرید بدون ترس.ترس از چیزای الکی
-
جشنواره
چهارشنبه 2 مهر 1399 11:43
بالاخره میتونم از بابت مقاله جشنواره یه نففس راحت بکشم. این چند روزه استرس گرفته بودم بابتش. دیگه این یکی دو روزه نشستم همین مطالبی که خونده بودم رو خلاصه کردم و در آخر هم فقط از منابع انگلیسی استفاده کردم و نوشتمش. چند باری هم خوندمش که ببینم بیان متن با زمان ارائه متناسبه یا نه؟ الان هم فرستادم یکی از استادام چک کنه...
-
کلاف
چهارشنبه 26 شهریور 1399 11:25
دیشب ِآخر شب برگشته اسپلیتر وای فای رو کشیده که کلا دسترسی من قطع بشه، مننمیدونم این چه کاریه. خب بچه برو از برق بکش مودم رو. الان از صبح بلند شدم کار کنم میبینم مودم رو شناسایی نمیکنه. نت گوشی رو هات اسپات کردم میبینم اونم رو هم نمیگیره. کلا وایرلس شناسایی نمیکنه. کارام ریخته بهم. مقاله جشنواره رو ننوشتم، سفارشم...
-
بدون شرح
سهشنبه 18 شهریور 1399 12:33
حالا یک هفته میگذره و من تازه میفهمم چه اتفاقی افتاده. این یک هفته میتونم بگم تقریبا هیچ کاری نکردم و همش تو اتاق بودم و باید بگم مرسی از مامان که هیچی نگفت. و خیلی بهم گیر نداد. هی میخوام چیزی بنویسم اما میون راه پاک میکنم هر چی بود رو. یه حسی دارم نمیدونم مثل چی. فقط میدونم الان یکی انگار داره قلبم رو فشار میده ....
-
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض
پنجشنبه 13 شهریور 1399 12:35
فهمید، بالاخره فهمید من کی م. با حماقت من ورقی که تازه داشت روی خوش نشون می داد برگشت. ای کاش بلد بودم جلوی حرف های بی موقع م رو بگیرم. که شک نکنه. اما خب نمیتونستم دروغ بگم . میشد دروغ بگم اما من نخواستم. وجدانم نذاشت. زنگ زد کلی حرف زد. حرف زدم اما..... سعی کرد قانع م کنه. که به درد هم نمیخوریم. که نمیخواد من رو پا...
-
۱۲ شهریور
چهارشنبه 12 شهریور 1399 16:45
الان توی این لحظه بعد ۳ ساعت از این تماس لعنتی ، دلم میخواد برم یه جا خیره بشم به در و دیوارا. ولی خب نمیشه. نمیدونم باید ساعت ها و روز ها ازش بنویسم یا نه. فقط میدونم شوک عظیمی بهم وارد شده و من وا موندم . که داشتم حرف میزدم این گلی در اتاق رو باز کرد و بلند گفت چرا جواب نمیدی انقدر صدات میزنن اونم گفتم بهش بعدا زنگ...
-
مرغ نپخته
شنبه 8 شهریور 1399 18:04
بابا اینا برای عاشورا رفتن ۷۰۰ کیلومتر اون طرف تر و من و مامان نرفتیم. دلم میخواست برما اما خب مامان نمی اومد. امروزم که ناهار با من بود یه کار تاریخی کردم برنجم روبه شفته بود و ته دیگ نرم شده بود و زعفرونش هم رنگ نداشت( استیکر خنده) ناگفته نماند که مرغ ش هم کامل نپخته بود/: در صورتی که فکر میکردم پخته . و تازه قبل...
-
در حال تحقیق
پنجشنبه 16 مرداد 1399 21:23
عمیقا در حال تحقیق برای جشنواره م. درسته که فعلا لینک ثبت نام مشکل داره و احتمالا باید حضوری اقدام کنم و باز هم احتمالا باید به همون دوست عزیز پیام بدم با اینکه قول دادم به خودم من پیام ندم بعد اون ماجرای دوماه پیش. ولی خب کارم گیره ( فکر کنم باید یه اسمی هم براش بذارم که هی نگم دوست عزیز ولی خب چیزی به ذهنم نمیاد...
-
تدریس آنلاین
جمعه 10 مرداد 1399 12:47
جدا قراره کلاس ها از ۱۵ م شهریور شروع بشه؟ و من قول داده بودم به خودم حداقل درس های این ترم رو مرور کنم و هنوز انجام ندادم؟ واقعا این ترم معدلم بالای ۱۸ شد؟ من که میدونم هیچی از این ترم نفهمیدم. آموزش آنلاین خوبه برای اونایی که تصویری باشه نه واتساپ و هزار کوفت و زهرمار . با همه احترام و ارزشی که برای استادام قائلم و...
-
بیسکوییت
یکشنبه 5 مرداد 1399 11:01
یه بسته بیسکویت نصفه ای هست توی کشو میز من که له و داغون و خورده ، گلی و برادر که چتد بار کنجکاوی کردن سر کشو من همش میگن چیه این معلوم نیس از کی اینجاست، و چرا نمی اندازی ش دور و هی هر دفعه هم من باید بگم این جریان داره . کی میفهمه چی پشتشه. که یک سال و خورده ای پیش که از دانشگاه اومده بودم و خسته ، رفتم یه سر خونه...
-
۳۱ تیر
سهشنبه 31 تیر 1399 23:00
این هفته هفته خوبی بود، ازش زیادخبر داشتم ، زیاد عکس و فیلم گذاشت این هفته، تا دیشب که اشتباه کردم و بهش با همون اکانت ناشناس پیام دادم ، و یکم درمورد موضوع مشترک مورد علاقه مون حرف زدیم، آخرش شک کرد که من رو میشناسه یا نه، یه جواب دو پهلو بهش دادم. اما خب از همون دیشب خبری ازش نیست. نمیدونم باز داره فکر میکنه؟ اصلا...
-
بی حرف پرحرف
جمعه 27 تیر 1399 00:26
چرا دلم میخواد بنویسم ، حرف بزنم، اما انگار حرفی نیست برای گفتن. یه سری حرف ها نگفتنش بهتره چون کسی نمیفهمه چی میگی. شاید خودتم نفهمی چیه. دلم تنگ شده برای همه چی ، خیابونا ، دانشگاه، شهر. کاش خدا رحم کنه بهمون . روزای خوب برگردن.....
-
فضای ابری
یکشنبه 8 تیر 1399 13:15
یه فضای ابری امن بهم معرفی میکنید ؟ میخوام یه سری فایل رو بارگذاری کنم و هر وقت که خواستم بتونم باز دانلودش کنم.