دل نوشته

ذهن مکتوب

دل نوشته

ذهن مکتوب

دوران لک

گفتم امروز این چند صفحه رو ترجمه کنم تمومه. نگو طرف خودش میدونه چه پروژه ای داده ‌که بازم تمدیدش کرده. تازه این استاد خیلیییی خوبمونه که کلی میشه روش حساب کرد.

یه پاراگراف اومدم ترجمه کنم انقدرررررررر اصطلاح تخصصی داشت که دیکشنری گوشی رو ول کردم توی کتاب  و سایتا دنبال معنیا بودم. دست آخرم ارور دادم رفتم سراغ گوگل ترنسلیت. بعد میگه از گوگل ترنسلیت استفاده نکنید. فکر کن یه درصد کسی استفاده نکنه. بعد یه پاراگراف هم گذاشتمش کنار.

نمایشنامه هم هیچیی نخوندم ۸ صبح امتحانه. ولی خب خداروشکر وقتش زیاده. شایدم شبی یکم خوندم. دستم به کار نرفت امروز. شدم مثل پارسال که رفته بودم تو لک. الان خب بنا به دلایل دیگه. کلا اینجوریم که یه سری وقتا اینجوری میشم با کسی صحبت نمیکنم و پیام نمیدم و میدونم تا الانم چه قدر یاس شاکی شده. ولی من اینم. اونم دقیقا جهت برعکس من بدش میاد پیام ندم. 

اصلا انگار سررشته حرف رو گم‌ کردم نمیدونم چی بگم. چند شب پیش شعری که خوندم رو براش فرستادم گفت قشنگه ولی مخاطبش من نیستم.

دیدم راست میگه. 

قفلی زدم رو آهنگ جدید زانیار.

این روزا مثل یه  قاب عکس خالی م

نظرات 2 + ارسال نظر
بردیا چهارشنبه 10 دی 1399 ساعت 20:10 http://envelves.blogsky.com

اون طبیعیه
من ،تو ،همه بعضی وقتا نمیتونیم ک کسی رو بخوایم کنارمون تحمل کنیم یا ک حرف بزنیم باکسی
اما خب نزار تنبلت کنه

آره موافقم و سعی میکنم

بردیا چهارشنبه 10 دی 1399 ساعت 01:32 http://envelves.blogsky.com

پیام دادی ک بهش
گفتی بیخیال میشی ک
تنبل شدی ایران تنبل،نزار پای حال روحی و اینا

آره ولی الان نزدیکه ۲۰ روز میگذره و دیگه تصمبم به چنین کاری ندارم.
شاید ولی به طور کلی یه وقتا حوصله حرف زدن ندارم.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.