دل نوشته

ذهن مکتوب

دل نوشته

ذهن مکتوب

چند روز پیش

فکر کنم یه قسمتی توی مغز هست که میاد میره خاطره هات رو واکاوی میکنه، و چیزایی که یادت رفته یا شایدم خیلی اون وموقع برات مهم نبوده رو یادت میاره. مثل اولین روزی که دیدمش، و دفعات بعدی که داره یادم میاد.

.

.

چشم ها برای من خیلی مهمن و همیشه دلم میخواسته بتونم چشم کسی که دوستش دارم رو قشنگ بکشم. از همه اجزای صورت چشم رو بیشتر دوست دارم. انگار صداقت و دروغ آدما تو همین چشماست. این ماسک زدنا که اگه یه خوبی داشته باشه اینه که آدما رو مجبور میکنه چشم های هم رو به یاد داشته باشن. از روی چشم ها همدیگه رو بشناسن.

.

.

ولی از خوبیای پاییز اینه که میشه چند لحظه ای با شد خزان و تو ای پری و به سوی تو بری یه جای دیگه و یکم فکرت راحت باشه.


پ ن؛ میدونم پراکنده ست. خواستم ادامه بدمشون اما باقیش حرف دله و حرف دل برای دلِ. 

پ ن ۲: پرسی بابت نظرای اون پست. میخوام برای خودم نگه دارمشون و ببخشید اگه پاسخی ندادم.

پ ن ۳: این برای چند روز پیش بوده. ولی خب گویا منتشر نشده

نظرات 2 + ارسال نظر
بردیا چهارشنبه 14 آبان 1399 ساعت 20:34 http://Envelves.blogsky.com

خب تکلیف رو معلوم کن
اینجوری که خب قشنگ نیست همش چشم انتظار باشی ، دنبالش کنی ، امید داشته باشی و تهش تکلیف معلوم نباشه و حتی جدایی باشه قبل اینکه وصالی باشه

درست میگید .تکلیف اون هم بالاخره معلوم میشه

بردیا سه‌شنبه 13 آبان 1399 ساعت 01:08 http://Envelves.blogsky.com

خب نمیدونم چرا نمیخوای نه چیزی بینتون باشه و نه میخوای خودتو راحت کنی و فراموش کنی و نه میخوای بفهمی اصلا حسی داره یان

من تکلیفم با خودم مشخصه، اونه که تکلیفش معلوم نیس

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.