دل نوشته

ذهن مکتوب

دل نوشته

ذهن مکتوب

زیر بارون

این روزا که بارونیه هوا به این دلبریه، دلم میخواست میشد مثل قبل همون طوری، از دانشگاه بیام برم تو اون خیابون اصلی پر دار و درخت، راه برم الکی. زیر بارون. از سرما خوردگی و این چیزا هم نترسم. 

برم کتاب فروشی بدون ترس، خرید بدون ترس.‌ترس از چیزای الکی



جشنواره

بالاخره میتونم از بابت مقاله جشنواره یه نففس راحت بکشم. این چند روزه استرس گرفته بودم بابتش. دیگه این یکی دو روزه نشستم همین مطالبی که خونده بودم رو خلاصه کردم و در آخر هم فقط از منابع انگلیسی استفاده کردم و نوشتمش. چند باری هم خوندمش که ببینم بیان متن با زمان ارائه متناسبه یا نه؟ الان هم فرستادم یکی از استادام چک کنه ببینه مشکلی نداشته باشه. 

حالا باید حفظش کنم و انقدر بخونمش که نکنه استرس بگیرم و تپق بزنم. و بعدم هماهنگ کنم با عمه بریم برای فیلم گرفتن. قبلش ولی باید با دبیر خانه صحبت کنم، توی فرستادنش یه مشکلی هست که برای سایت اوناست. 

پاییز قشنگم اومده.  هوا قشنگه. دوستش دارم.