-
۵ تیر
جمعه 6 تیر 1399 13:41
خب ۵ تیر شده و اینجا ۵ساله میشه. ۵ تیر ۹۴ تا الان روزای پر فراز و نشیبی بودن. امروز یه فیلمی اتفاقی دیدیم بعد افرادی که توفیلم بودن توی اون سکانس رفته بودن مهمونی و دور هم بودن. به مامان میگم یادته چه قدر خوب بود اون زمان. دلم تنگ شده برای اون وقتا. هیچ وقت فکر نمیکردم جمع شدن با آدما انقدر استرس آور بشه یه روزی....
-
It's on my nerve
سهشنبه 3 تیر 1399 13:15
۵۰ دقیقه دیگه امتحان بازار ترجمه دارم. هیچی نخوندم. دارم ویس های بچه ها که برای میان ترم از هرقسمت میفرستادن رو گوش میدم. یه سری ها فقط ویس های کوتاه خلاصه انگلیسی فرستادن و ای کاش فارسی بود و همه درک میکردن وقتی داری کار انجام میدی فارسی ش رو هم بفرست شاید یکی وقت تمرکز روی انگلیسی نداشته باشه و فارسی ش رو به زور...
-
۱ تیر
یکشنبه 1 تیر 1399 19:48
امتحانا چه باحال داره برگزار میشه. خوشم اومده ازش. بلافاصله که تموم بشه میخوام برم سراغ زبان فرانسه که یک ماه و خورده ایه گذاشتم کنار. دارم یه برنامه کلی برای ۵ سال دیگه مینویسم. باحاله نوشته های سابقم رو که دیدم و اهداف برآورده شدش رو بیشتر ترغیب شدم. امیدوارم اتفاقای خوب بیفته.
-
فقط حرف نباش
دوشنبه 26 خرداد 1399 12:11
آخرای خرداده و کار انتشارات رو هنوز هم شروع نکردم. امتحان ها هم تا اینجا بد نبوده خوبه. ولی خب مبانی نظری ترجمه رو به شدت سخت گرفت . جوابا نه از پی دی اف فارسی پیدا میشد نه انگلیسی. دیروز هم امتحان داستان کوتاه بود و نصفش رو درست زدم ولی دلم نیومد جواب درستا رو از گروه نگاه کنم. کلا فقط یکی دو تا سوال تو این پنج تا...
-
آویشن
شنبه 17 خرداد 1399 19:26
پریروز با بچه ها رفته بودیم کوه آویشن بیاریم. بچه ها رفتن دنبال بوته آویشن ولی من و بابا نشستیم اون بالا تقریبا نصفه بالایی کوه. من که خیلی سال بود نرفته بودم ، اما میگن خیلی ساله بیابون به سر سبزی امسال نبوده. از اون بالا انقدر آدما کوچکن، انقدر کوچک که فکرشم نمیکنی همینا اینطوری میخوان دنیا رو بهم بریزن. دلم میخواست...
-
اعتراف سخت و عجیب
پنجشنبه 15 خرداد 1399 01:41
-
بعد ۱۲۵ روز قرنطینه
دوشنبه 12 خرداد 1399 16:21
بالاخره بعد ۱۲۵ روز قرنطینه رو شکستم و رفتم بیرون، شهر عجیب شلوغ شده و حتی تو مواقع عادی فکر نکنم انقدر آدم بود توی خیابونا. نمیدونم دم غروب بود و دلگیر بود یا یکم دلگیر شده. فقط میدونم اون طراوت قبل رو نداشت. . . + چرا هی خواب یه نفر رو میبینم؟؟؟ نشونه مثبتیه یا منفی؟؟
-
یه تابلوی قدغنم
جمعه 9 خرداد 1399 12:26
شعر جدید مارکو ، رو گوش دادم. میگه یه قسمتی از زندگی خودشه ولی من دارم خودم رو توی شعرش میبینم. چند باری دستم رفت روی شماره اون بنده خدا که بهش پیام بدم ولی انگاری من آدم این کار، نیستم. همچین یه نیرویی هم مانعم میشه هروقت میخوام این کارو انجام بدم. جالب هم هست که توی اینستاگرام و تلگرام هم مدام چند روزه تصاویر و فیلم...
-
شلوغی ذهن
چهارشنبه 7 خرداد 1399 22:31
-
ارسال شد
جمعه 2 خرداد 1399 02:16
بالاخره دقایقی پیش این پروژه کذایی ارسال شد. تا به حال از این زاویه به داستان خوندن نگاه نکرده بودم. سطر به سطرش استعاره از یک باور فرهنگی ، یک مسئله و هزار تا چیز دیگه باشه. یه طورایی مثل آرایه شعر ادبیات خودمون. هنوزم شاید خیلی از شعرایی که دبیرستان آرایه و معنی هاش رو مشخص کردیم و منظور دقیق شاعر رو میدونم برام...
-
کم حوصله
دوشنبه 29 اردیبهشت 1399 21:06
این چند وقته یکم حوصله حرف زدم کم شده و رفیق جان میگه چرا این طوری شدی قبلا این طوری نبودی و بعد اون ماجرا این طوری شدی. ولی خب نگاه میکنم الان میبینم خب قبلا یا من دانشگاه بودم یا اون مدرسه(کوچکتره از من) و خب این تایمی که باهاش حرف نمی زدم به چشم نمی اومد. نمیدونم حق با اونه یا من. همیشه پیشم بوده و هست ولی خب الان...
-
پازل
پنجشنبه 25 اردیبهشت 1399 00:50
تا حالا تیکه اشتباهی پازل بودی؟ تیکه اشتباهی و اضافه همیشه اضافه است تا وقتی که جای خودش رو پیدا کنه. فرق نداره کجا گاهی تواوج خوشحالی گاهی تو اوج ناراحتی و گاهی هم در حالت خنثی به هر حال این حس میاد سراغت. نمیدونم از اول اینطور بوده یا به خاطر اخلاق های انزوا گرایانه م بوده که اینطوری شده. همچینم انزواگرایانه نیستا...
-
تغییر برای ارشد؟ بله یا خیر؟
یکشنبه 14 اردیبهشت 1399 20:00
میگم این خصلت دمدمی مزاجی رو همه خردادی ها دارن؟ یا فقط منم که این طوری م؟ یه فکر هایی تو سرم هست که احتمالا وحشتناک باشه. مثل یه تغییر رشته ی ۱۸۰ درجه ای برای ارشد. ولی و اما هنوز مطمئن نیستم هنوز در حد رویای بچگی هامه که این روزا یه تلنگر باعث شده بهش فکر کنم. هر چی باشه اول باید این ترم رو تموم کنم و بعد بهش به طور...
-
عیده
یکشنبه 3 فروردین 1399 16:30
مارکو میگه از این فرصت پیش اومده نهایت استفاده رو کن نیمه پرش رو ببین. حتی اگه تا الان کاری نکردی بازم دیر نشده. و راست هم میگه . تصمیم های زیادی گرفتم که از دیروز اولی ش رو شروع کردم. دارم فرانسه رو از طریق duolingo یاد میگیرم و خیلی م خوبه. دیروز انگل رو دیدم و اصلا فیلم جذابی نبود برام. چند تا pdf انگلیسی دانلود...
-
کار اینترنتی
سهشنبه 27 اسفند 1398 21:11
بله. گفته بودم که در پی کار گرفتن و اینام؟ یکی از دوستان معرفی کرده بود و چه قدر اطمینان داد برای معتبر بودنش؟ اول که یه مبلغی دادم برای استخدام که گفتن رو دستمزد کار دوم برمیگرده به حسابت . گفتم خب خوبه. اما بشنوید از اون روی سکه که هر فایل تایپ رو به یه مبلغی میفروشن به متقاضی و معمولا به ۱۰ تا ۳۰ نفر اول که کار رو...
-
روزای خوب میان
دوشنبه 19 اسفند 1398 17:19
ده روز دیگه عیده واقعا؟ چرا هیچی عید نیست؟؟؟ از ۳ اسفند از خونه بیرون نرفتم و ۱۲ روزه حتی خونه باباحاجی اینا هم نرفتم. کاملا قرنطینه. دیگه واقعا حالم داره بد میشه از دست شستن. وسواس داشتم از قبل و خب طبعا الان خیلی باعث آزارمه و یه جورایی عود کرده. خونه تکونی هم کردیم و خب یه خورده ش مونده هنوز. مارکو یه لیست از...
-
اما افسوس تو رو خواستن دیگه دیره حاج آقا
دوشنبه 21 بهمن 1398 21:20
ترم جدید شروع شده و هنوز بحث من با آموزش سر این واحدای مزخرف ارائه شده ادامه داره. نمیذارن فرانسه بردارم. اشک آدمو درمیارن. هنوز کتاب هم نخریدم قیمتا عجیب نجومی شده. شنبه باید برم کتاب فروشی پایین میدان دانشگاه ببینم اونجا چه خبره ؟ اگه اونجا م همین باشه که احتمالا باید برم انقلاب. کشتن مرغ مینا رو شروع کردم خوندن و...
-
هعی روزگار
یکشنبه 29 دی 1398 00:58
چه قدر غم انگیزه این روزا تا دوهفته پیش نگران امتحانام بودم اما الان غصه دار نبودن پدر بزرگ م نگرانن چرا گریه نمیکنم میگن چرا گریه نمیکنی امشب اتفاقی عمه دید دارم گریه میکنم گفت بالاخره اشکت دراومد.؟اشکال نداره. برای پدر بزرگت گریه نکنی ،برا کی گریه کنی؟ چیزی نگفتم ،ولی خبر نداره من گریه کردم ولی عادت ندارم دیگران...
-
خسته
شنبه 21 دی 1398 10:52
انقدر حجم اتفاقای بد زیاد شده که دلم میخواد یه روز صبح که چشام رو باز میکنم یه جای دیگه باشم ، به شهر دیگه یه کشور دیگه. دلم یکم شادی میخواد یکم حال خوب.مارکو که نیست. ذهن هم پر اتفاقای شلوغه و درهم.از یه طرف هم حال بابا بزرگ خوب نیست و همه درگیرن ، از یه طرف هر روز صبح خبرای بد تو این مملکت ...خدا خودش رحم کنه. به من...
-
ما یار تو باشیم
شنبه 7 دی 1398 19:41
-
دی
دوشنبه 2 دی 1398 15:22
امتحانا از امروز شروع شده.امتحان سخت دیروز یه تاریخ دومی هم داشت که من تاریخ دومش رو انتخاب کردم. امروز هم بد نبود خوب خوبم نبود. اما بچه ها میگن یه سری سوالا گزینه هاش جابه جا بوده و انگار باید اعتراض بخوره. حالا منتظرم ببینم چی میشه.هوا هم که داغونه از دود. کاش یه بادی بیاد حد اقل.
-
آسمون
چهارشنبه 20 آذر 1398 00:12
میگن از دیروز تا پس فردا یعنی ۱۰ تا ۱۲ دسامبر یا همون ۱۹ تا ۲۱ آذر یه رویداد نجومیه که هر ۳۲۰ سال یه بار اتفاق میفته. و فکرای این مدت در طول زندگی خیلی تاثیر داره. میگن فکر ها و دعا های خیلی خوب کنید تو این مدت .چه قدر این چند وقته یاد نجوم میوفتم . از نُه،ده سالگی م هر کی پرسید ی کاره میخوای بشی گفتم منجم.بعدشم به...
-
بارون
پنجشنبه 14 آذر 1398 10:57
بالاخره بعد بارون دو روز پیش الان دو روزه هوا خوب شده و میشه نفس کشید. الانم دیگه امتحانا نزدیکه و یه کوه درس تلمبار شدهفعلا هم به رویه کتاب خوانی دوی آوردیم ببینیم چی میشه و کی حس درس خوندن میاد.+ وبلاگ نویسا تا اینترنت وصل شد رفتنا
-
منسفیلد پارک
شنبه 9 آذر 1398 21:14
میخوام شروع کنم منسفیلد پارک ، جین استین رو بخونم تا خداوند الموت به دستم برسه و بتونم بقیه ش رو بخونم . چه قدرم که این دوتا کتاب بهم میخونن.... گلوله خمیرم همین طوری مونده و حسش نیست برم سراغ دلم میخواد بافتنی یادبگیرم ویه شال ببافم . شایدم نمایشگاه تموم شد یه سر برم چند تا کلاف کاموا بگیرم دوتا شال جفت ببافم. دلمم...
-
تمام جمعیت شهر
پنجشنبه 7 آذر 1398 17:38
بالاخره یه نفس راحت کشیدم و دیروز عصر این موقع ها نت وصل شد. واقعا جای شکر داره. کل این هفته هم نمایشگاه بودم تا عصر و واقعا خسته م برای هفته آینده هم تمدید شده تا دوشنبه و بازهم درنهایت خستگی قبول کردم از ایموجی های بلاگ اسکای هم بدم میاد و ایموجی های خودمو میخوام پ ن : بازم بلاگ اسکای پاک کرده بقیه نوشته هامو.
-
پابیز سردِ
یکشنبه 3 آذر 1398 00:30
واقعا هوا سرد شده. بعد ۱۱ روز از خونه رفتم بیرون امروز، حس بدی داشت برام. خیابون سر سبز و قشنگ دیروز هیچ بانک سالمی توش نمونده بود و فقط دو سه تا بانک اول خیابون سالم بودن تقریبا. پاییین خیابون رو نرفتم از میدان وسط رو به بالا رو رفتم و عجیب ترس و وحشت داشتم . نمیدونم چه قدر طول میکشه تا دوباره حال ابن شهر سبز خوب بشه...
-
نت کی وصل میشه آخه؟؟
جمعه 1 آذر 1398 23:55
دیشب تو سایتای خبری خوندم انگاری اینترنت چند تا استان و بخش هایی از تهران وصل شده. دختر عمه هم میگفت بعد از ظهر اینستا گرامش دایرکتاش و صفحه خودش اومده اما بعدش هیچی. برای ما که وصل نیست متاسفانه. ویرایش ساعت ۱۰:۴۲ صبح دو آذر: بلاگ اسکای حالش خوبه؟؟؟؟؟؟ دیشب کلی متن دیگه هم نوشته بودم. چرا اونا نیست؟؟؟ کلی از نمایشگاه...
-
پر^ حرف
سهشنبه 28 آبان 1398 23:09
-
اینترنت کجایی؟؟؟ عزیزم کجایی؟؟
دوشنبه 27 آبان 1398 17:52
مثلا قرار بود شروع کنم به نوشتن اما نشد شایدم تنبلی کردم در هر حال الان هم قطع بودن اینترنت باعث شده بیام. واقعا اوضاع رو اعصابیه نه میشه دانشگاه بری نه میشه بیرون بری داشتیم زندگیمونو میکردیما. گند زدن به همه چی
-
بازگشت من
چهارشنبه 10 مهر 1398 16:19