دل نوشته

ذهن مکتوب

دل نوشته

ذهن مکتوب

دلش پر از گلایه بود

اول نخواستم امشب اینا رو بنویسم ولی الان فکر میکنم باید بنویسم که بعدا جزئیاتش رو فراموش نکنم. البته فکر نمیکنم فراموش کنم.

اواسط آبان بود فهمیدم کاندید ریاست منطقه شده، از شادی بال درآورده بودم، انقدر خوشحال بودم که حد نداشت، تا چند روز حالم خیلی خوب بود، الانم حتی یادم میاد حالم خوب میشه، خدا خدا میکردم انتخاب بشه، مقاله خودمم بود و این یه جورایی شاید از مقاله خودم مهم تر بود.

اواخر آبان که خبر مرحله اول مقاله خودم اومد اون روز کلی از خوشحالی جیغ کشیدم، منتظر بودم اونم انتخاب بشه، تا دو هفته بعدش یعنی شنبه دو هفته پیش که دیدم یه فیلم گذاشته که نشست فلان به عنوان رئیس منطقه، از خوشحالی اگه میشد بیشتر از اون روز جیغ و فریاد میکردم، انگار که یه اتفاق فوق العاده واسه خودم افتاده، دو دل بودم بهش زنگ بزنم تبریک بگم، یه هفته با خودم کلنجار رفتم که این پروژه رو تموم‌کنم، اون یکی  رو انجام بدم ، تا بالاخره انجام دادم ، یه جورایی ترس داشتم.   اون روز که بهش  پیام دادم میخوام باهات صحبت کنم، وقت داری؟ و جواب داد شما؟ 

، انگار یه سطل آب یخ ریختن روی من، اون لحظه میخواستم هزار تا بد و بیراه بهش بگم، ولی خب...

گفتم فلانی ام، و هنوز که هنوزه جوابی نداده.

قبل اینکه بهش پیام بدم، همون شبی که این خبرو شنیدم، یاس میگفت کاش میفهمید تو چه قدر براش خوشحالی، کاش میفهمید این چیزا رو که چه قدر برات اهمیت داره.

برای این روز خیلی برنامه داشتم، کلی لحظه شماری میکردم واسه انتخابش، خب خداروشکر که بالاخره شد. حقش بود. این همه تلاش حالا حقش بود. 

این حرفا رو باید به خودش میگفتم، حالا اینجا مینویسم، شاید یه روزی یه وقتی گذرش به اینجا افتاد و اینا رو دید. خدا رو چه دیدی؟

نظرات 5 + ارسال نظر
بردیا شنبه 29 آذر 1399 ساعت 21:57 http://Envelves.blogsky.com

مهم اینه که بخوای زمانش مهم نیست

آره

بردیا شنبه 29 آذر 1399 ساعت 19:54 http://Envelves.blogsky.com

یعنی ایران می‌دونم سخته
می‌دونم فکر میکنی باز بهش بدون اینکه دست خودت باشه
می‌دونم که دلت حالیش نیست که اون نمیخوادت پس نباید بخوایش
ولی باید کم اهمیتش کنی دیگه کم کم ، تو اول خودت مهمی بعد اون ، خودت اگه حالت خوب نباشه اونم باشه هیچ فایده ای نداره

آره، ولی خب یکم زمان میبره

بردیا شنبه 29 آذر 1399 ساعت 13:21 http://Envelves.blogsky.com

تموم کن پس تو ذهنت
اذیت میکنی الکی خودتو تو خیالش و اون ب خیالش هم نیست هست و نیستت
من جای تو اذیت دارم میشم

یاس هم همینا رو میگه تقریبا، من خودم بیشتر از بقیه ناراحتم میکنه ولی خب سعی میکنم کنار بیام

دلسوختگان شنبه 29 آذر 1399 ساعت 00:08 https://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

همیشه موفق و شاد باشید

بسیار ممنونم

بردیا شنبه 29 آذر 1399 ساعت 00:03 http://Envelves.blogsky.com

ی بار بهت گفتم یا پاشو برو تمومش کن
یا پاشو برو تموم کنش
اینجوری خوب نیست ، این پادر هوا موندن و بودنه
یا تهش میشه یا نمیشه ولی ذهنت رو ، خودتو، تکلیفت رو معلوم کن

تمومش کرده از قبل، فقط توی سر من پر از سواله بی جوابه، فقط احساس من هنوز پابرجاست.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.