دل نوشته

ذهن مکتوب

دل نوشته

ذهن مکتوب

ذهن مکتوب ۲

خیلی وقته خبری ازش ندارم، همه چی قبول ولی من دلم براش تنگ میشه، فقط خودمو دلداری میدم اونم الان مثل من سرش گرم امتحاناست که خبری ازش نیست، دو هفته دیگه تولدشه. :)

دیروز رفتم معاونت، خانم معاون نبود کارم رو انجام بده به کارشناس تلفنی گفت که خودش باید باشه، امروزم که رفتم گفتن بیمار شده و نیومده هیچ کسی م نبود، دیگه ناچار زنگ زدم دبیرخانه گفتن دیگه چاره ای نیس، همین طوری کارت رو انجام بده بفرست. اگه نمیگفتم راهم دوره که فکر کنم حواله م میدادن برم سازمان مرکزی یا شعبه نزدیک تری تو همین اطراف. خدا رحم کرد. 

باید تا  فردا فیلمم رو بگیرم، یه دونه پروژه مونده که برای دهمه اینو انجام بدم دیگه تمومه، امتحانا هم خیلی سریع شدن الان فقط ۳ تا امتحان مونده و یه پروژه، تا دهم تمومن فقط یکی ش میمونه برای ۱۵م.‌ نمره هام نیومدن هنوز فقط دو تا تا الان قطعی شده. 

دارم متنم رو حفظ میکنم، چند تا فیلمم الان باید از youtube ببینم که درست اجراش کنم. 

چه قدر این چند روز نوشتم و منتشر نکردم یا پاک کردم. تو فکر آماده کردن اپیزود بعدی م. 

یه شعر قشنگی رو دیدم که میگه:

چون لفظِ بر زبان، که پرید از حضورِ ذهن

هم نیستیم خاطرِ او،

هم مزاحمیم :)


نظرات 2 + ارسال نظر
بردیا سه‌شنبه 9 دی 1399 ساعت 14:02 http://Envelves.blogsky.com

دانشگاه آزاد

آها. نه.

بردیا دوشنبه 8 دی 1399 ساعت 01:59 http://Envelves.blogsky.com

هرچیزی که بهش مربوطه رو کلا پاک کن بره ، هیچی رو نزار بمونه که یادت بندازدش
دختره و غرورش نه دختر و منت کشیش
.
.
آزادی؟
.
.
من شیرینی میخوام اگه ازین دبیرخونه و معاونت چیزی در اومده شاعره خانم
بنویس دری وری بنویس ولی نزار تو ذهنت بمونه چیزی

منت کشی؟؟؟ اصلا و ابدا.
..
آزادی چی؟؟
....
چشم حتما

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.