-
[ بدون عنوان ]
جمعه 8 بهمن 1400 22:52
الان تو این لحظه یه جورایی حس پوچی بهم دست داده. خالی خالی ام از هرچی هر حس و انگار از هر هدفی. کلی حرف برای گفتن دارم اما حوصله گفتن ندارم، اصلا بگم، تهش که چی؟ اشکم دراومده حتی اونم نمیدونم چرا....شایدممیدونم شاید از این پوچی
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 دی 1400 01:58
نگران بابام و فشاری که روشه و انقدری این مسئله روی اعصابمه که برم باعث و بانی هاش رو بشورم بندازم روی بند و چشمم رو روی همه چی ببندم. اما مسئله اینجاست که بابا میگه چیزی نگید، اونا میخوان شما یه چیزی بگید و دست بگیرن. امروز گند زدم مامان میگفت آزمون استخدامی آموزش پرورش رو برو، اولش با توجیه اینکه ظرفیت پارسال یه نفر...
-
باگ
یکشنبه 12 دی 1400 00:34
حقیقتا حالم داره از باگ های مختلف برنامه های مختلف بهم میخوره. واقعا چرا ۳ تا فایل pdf که جمعا ۳ مگ هم حجم ندارن توی جیمیل آپلود و ارسال نمیشه؟ یرای دو تا استاد باید میفرستادم و نشده. دیگه مجبوری آپلود کردم توی یه سایت آپلود فایل و لینکش رو فرستادم. یکی شون جوابی نداده هنوز و اون یکی گفته قبول نیست این لینکه باید فایل...
-
واقعی
سهشنبه 7 دی 1400 20:45
دیشب داشتم فکر میکردم واقعا داره تموم میشه، واقعا دارم لیسانس میگیرم. و عجب 3 سال و نیم پر فراز و نشیبی بود. و چه قدر فکرای باحال توی ذهنمه که امیدوارم بتونم مدیریتشون کنم وهمه رو به انجام برسونم.
-
What am I now
سهشنبه 18 آبان 1400 22:49
یه وقتا آدم یه حس هایی داره که هرچی سعی کنی واسه یکی دیگه بگی شاید نتونه بفهمه حق هم دارن، چون تجربه ها متفاوته، چون تو اون لحظه ها کسی با من نبوده. بازم یه حسی دارم که نمیدونم باهاش چی کار کنم، دلتنگی برای آدمی که اسم ت رو هم شاید فراموش کرده باشه رو چی کار باید کرد؟ دارم falling رو گوش میدم، دلم میخواد همین جوری بهش...
-
ستاره ها
یکشنبه 4 مهر 1400 20:31
پریشب(جمعه دو مهر) رفته بودیم سر چاه کشاورزی یکی از آشناها، وسط بیابون، اندازه مدت ها به آسمون تاریک و پر ستاره نگاه کردم. رفتم یه گوشه و سرم رو بالا گرفتم و با همه وجودم آسمون رو بلعیدم، یه دفعه دیدم از یه سمت دیگه ماه طلوع کرد، آسمون اینجوری تو این شهرای شلوغ پیدا نمیشه و باید به دیدن خوشه پروین و یه چند تا ستاره...
-
ماه
سهشنبه 19 مرداد 1400 15:38
این مدته حال و حوصله هیچی رو نداشتم، بازی های المپیک رو که میدیم سن ورزشکارا رو میزد، یه نگاه میکردم به اونایی که اکثرا هم سن خودمن حالا نهایت باا فرق یکی دو سال و با خودم میگفتم چه غلطی میکنی تو؟ بگذریم اون موقع ها که عاشقان ماه پخش میشد فکر کنم سریال همزمانش مهتاب نقاشی شده بود، دقیق یادم نیست اون موقع چه فیلمی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 مرداد 1400 23:29
۱۴ روزه هیچ جا نرفتم ولی حالم داره بد میشه یکم. مثل اون وقتایی م که سرما میخوردم، دو سه روزه یکم ته گلوم میسوخت امشب ولی یه جوری شدم حس میکنم. فقط امیدوارم بیشتر نشه. این روزا یه وقتا حوصله خودمم ندارم
-
باد میاد
سهشنبه 22 تیر 1400 00:50
امروز برای یه کاری باهاش صحبت کردم ، انگار که دو تا غریبه، دلم گرفت هی لیست مخاطبام رو بالا پایین میکنم، کسی نیست که حوصله حرف زدن باهاش رو داشته باشم. اون دو نفری م که حوصله شون رو دارم نیستن. هوا همچین قشنگه و باد میاد آدم کیف میکنه. دلم میخواد جرات کنم بگم یه بار بشینیم رو در رو حرف بزنیم، بلکه مجهولات ذهنم حل...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 تیر 1400 00:18
هوا خیلی گرم بود. خیلی زیاد فکر کنم از پنج شنبه یه چند روزی باد اومد و هوا خنک شد، امروز باز دوباره گرم بود یکم. چهارشنبه اصلا اوضاعم رو به راه نبود، حالم داشت از همه چی بد میشد، فرداش بعد مدت ها رفتم بیرون یه چرخی زدم یه خریدی کردم، یکم بهتر شدم. اصلا حال و حوصله بیرون رفتن ندارم. نه که بگم کروناست، نه. قبلا شاید...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 تیر 1400 00:03
داره رعد و برق میزنه. یعنی میشه بارون بیاد؟ هوا سنگینه. همه جا گرد و غباره. بیاد یکم این خستگی رو از تن درختا و آدما بشوره.
-
عطر
جمعه 14 خرداد 1400 11:36
من یه ادکلنی داشتم که خیلی دوست داشتمش اصلا بوش حالم رو خوب میکرد. تموم شد بعد یه مدتی هم رفتم بگیرم ندیدم پیدا نکردم یا چی شد یه عطر به همون اسم خریدم که البته نمیدونم چرا یه مقداری با ادکلنه فرق میکرد شایدم هم بیشتر از یه مقدار فرق داره، حالا هرچی. امسال برای تولدم مامان گفته بود گلی بره ادکلن بگیره. اونم رفته بود...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 خرداد 1400 01:26
همیشه رسیدن به این سن رو دوست داشتم و تو ذهنم نسبت بهش حس خوبی داشتم امسال نشده فعلا برای خودم کادو بگیرم چون یه کادوی بخصوص تو ذهنمه ولی امر ز رو خیلی دوستش داشتم و دارم
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 خرداد 1400 00:59
-
اردیبهشت
یکشنبه 26 اردیبهشت 1400 23:48
چند روزی بارونای اردیبهشت میبارید با رعد و برق های شدید. روز آرم بود و بعد از ظهر طوفان میشد و بارون می اومد و بعد هوا خوب میشد. جمعه که بعد بارون انگار خود بهشت بود هوا. با اون رنگین کمون قشنگ و آسمون رنگی. و الان فکر کردم که چه قدر شبیه حکایت زندگیه.
-
۱:۰۷
یکشنبه 22 فروردین 1400 01:09
دارم اون دکلمه ش رو گوش میدم که میگه شب ها بی رحم ترین آدما هم تنها میشن. و عجیب غریب راست میگه. اون جلسه آنلاین هم که استرس گرفته بودم اونقدرام استرس لازم نداشت البته این که شازده حرف نزدن و دوربینشون رو هم بسته بودن هم بی تاثیر نبود. آخرم نمیدونم رفت یا توی روم انگلیسی نیومد و رفت توی روم عربی؟ یاس قهر کرده و فکر...
-
زوم
شنبه 7 فروردین 1400 13:08
فکر نمیکردم قبول بشم اما شدم حالا من موندم و جلسه امشب و وبیناری که هیچی ازش نمیدونم. استرسم هم حسابی حالم رو جا آورده. نمیدونم توی کدوم پلتفرمه و از جایی که احتمالا توی زوم باشه دارم دانلودش میکنم اینم مثل مورچه داره دانلود میشه. امیدوارم به خیر بگذره
-
۳۰ اسفند
شنبه 30 اسفند 1399 23:59
داشتم فکر میکردم معنی بلاتکلیف واقعی توی ۳۰ اسفند خلاصه شده، میگن سال تحویل شده ولی هنوزم ۳۰ اسفند ۹۹ عه.
-
طوفانِ
جمعه 22 اسفند 1399 23:44
تا صبح هوا بهاری بود، یه نم بارونی هم بود ولی عصر بارون شدید شد و طوفان و همچنان هم باد شهر رو برداشته. دوباره یوسف پیامبر رو گذاشته، بغیر اینکه هربار دیدنش یه چیزای تازه ای داره، برای من یه جورایی گذر عمره، خاطرات قدیمه، موسیقی متنش همش یه چیز غریبیه. یه وقتا بد جوری دلم تنگ میشه براش اما خب باید دلم رو خوش کنم به...
-
۲
شنبه 9 اسفند 1399 14:12
دیشب با زهرا حرف میزدم میگفت یه جا نوشته بود کاش وقتی کسی دوستت داره یه جوری بود که برای آدم نوتیفیکشن میومد. راست میگه همین قدر قشنگ و باحال میشد. البته یه درصد بدی هایی ممکنه داشته باشه اما در کل باحاله.
-
1
جمعه 1 اسفند 1399 00:37
هی میخوام حرف بزنم، اینجا بنویسم یا به یاس بگم حداقل ولی به این نتیجه رسیدم که یه سری حرفا گفتنی نیس. حس کردنیه. فایده گفتنش فقط گرفتن وقت بقیه است. با بارون امروز شکوفه درخت هایی که روشن شده بود باز شدن و ما بقی درخت ها روشن شدن. این یه هفته مامان به طور فشرده خونه تکونی کرد و فقط ۱۰ بیست درصد که مختص نزدیک عیده باقی...
-
گرمه
پنجشنبه 23 بهمن 1399 13:23
هوا یه جور عجیب غریبی گرمه که اگه همین طوری ادامه داشته باشه شکوفه ها باز میشن در صورتی که امسال هیچ برفی نداشتیم. گرماش انگار گرمای خرداده هیچ ربطی م به گرمای اوایل بهار نداره.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 17 بهمن 1399 22:27
بعد مدت ها صدای بارون میاد. بالاخره بغض آسمون ترکید. این روزا باز درچشم باد رو میبینم. عاشق این سریالم مخصوصا این قسپت هاش و قسمت هایی که توی شماله. چه قدر قشنگ اون غم غربت رو به تصویر کشیده. حس و حال اون قسمت های شمال رو دوست دارم. آهنگ سرگشته رو گوش میدم و عجیبه این آهنگ عجیب. انگار منم مثل این آهنگ سرگشته م. دنبال...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 بهمن 1399 21:28
عمیقا دلم میخواد برگردم به اون روزا که دبیرستانی بودم، مثلا اون روزی که در کمال بی خیالی از اینکه بقیه کلاس ها چی میگن زنگ ورزش، این دختره این جا نشسته میخوندیم و بازی میکردیم، بعدش بارون گرفت فکر کنم و دایره زدیم و عمو زنجیر باف خوندیم. زنگ تفریح بعد یکم دیر رفتم پایین دیدم گروه زنگ پیش الان خیلی بزرگتره و بقیه بچه...
-
ستاره
جمعه 10 بهمن 1399 18:32
یه سری آهنگا فقط یه آهنگ معمولی نیستن، یه وقتا پر از حرفن، یه وقتا یه نشونه ن معنی دیگه دلتنگی ن. این چند وقته همش دارم ستاره رو پلی میکنم. هفته پیش وقتی اون چشمای غمگین و اون نوای غمگین تر سازش رو که دیدم و شنیدم نمیدونستم چی کار کنم. میخواستم بگم درسته تو بد کردی اما من که دلم راضی نمیشه اینجوری تو رو غمگین ببینم....
-
تقدیر
شنبه 27 دی 1399 21:23
دوباره این سریاله رو داره میذاره، همون که اون دفعه با دیدنش جو گرفتم و در احمقانه ترین حالت ممکن که اون موقع اسمش رو شجاعت گذاشتم رفتم همه چی رو بهش گفتم. میگم احمقانه چون اون طور بی مقدمه همچین حرفی رو به هرکی بزنی شاید همین واکنش رو داشته باشه. شاید نباید انقدر بی مقدمه این حرفا رو میزدم. اتفاقی امروز چشمم خورد به...
-
بگم؟ نگم؟
سهشنبه 23 دی 1399 11:09
راه که باز شد اومدیم یکشنبه، امروزم بی قضای پیش قراره برگردیم. بماند که اینا همه ش رو اعصابم رفتن . خاله خیلی داره رو اعصابم رژه میره. دیروز بعد مراسم نزدیک بود باهاش دعوام بشه، خوب شد کسی نبود منم به مامان جون گفتم میرم برای بقیه اموات فاتحه بخونم و گرنه الان یه چیز بهش میگم. همیشه خدا من و این خاله دعوا داشتیم از...
-
در هم
دوشنبه 15 دی 1399 23:16
این چند روزه، فقط سریال دیدم، ۸ قسمت از یه سریال رو تو این ۳، ۴ روز دیدم و به قدری قشنگه و دوستش دارم که منتظر قسمت بعدم که بیاد، البته با اینکه حجم بسته کم بود و از یه سایت داخلی میدیدم، بازم الان دیدم ته این بسته هیچی نمونده و کمتر از ۱ گیگ داره:/ باید صبر کنم تا شارژ بشه، امروز ارائه ها پخش میشد، فردا نوبت گروه...
-
۲۰۲۱
جمعه 12 دی 1399 01:54
گویا ۲۰۲۱ شد. عجب سال عجیبی بود این ۲۰۲۰. میتونست قشنگ باشه ها اما خب به هر حال هرچی بود تموم شد. فردا مهمون داریم، پس از مدت ها، البته یه ده روز پیشم دایی اینا بعد نزدیک به دوسال اومده بودن که دو وعده هم اینجا بودن. قبلا انقدر مهمون می اومدو میرفت که یه وقتا خسته میشدیم و غر میزدیم که چه خبره. حالا اما واقعا دلمون...
-
آزادی
پنجشنبه 11 دی 1399 01:57
الان که آخرین پروژه رو ایمیل کردم یه حس آزادی از امتحانات رو دارم. فقط میمونه ادبیات کهن که ۱۵م امتحان بدم. بعد این یکی دو روزه باید بشینم پروژه اون بنده خرایی که خیلی وقته دستمه رو تموم کنم که زیر دین ش نباشم و خیالم از بابت اونم راحت بشه. حالا میفهمم چرا استاد گفت سمت گوگل ترنسلیت نرید چون متنی بود که هرچی تحویل...