دل نوشته

ذهن مکتوب

دل نوشته

ذهن مکتوب

بلبل و خدا ....

 سلام ....خیلی با خودم کلنجار رفت که این پست رو بذارم یا نه وو در آخر تصمیم گرفتم که بذارم .....می دونم متنش یکم بچه گانه است ولی به بزرگی خو دتون ببخشید لطفا ....

((پاییز کم کم داشت رخت بر می بست تا به سفری طولانی برود ... . و زمستان نیز کم کم می آمد تا به جای پاییز بنشیند .

بارران نم نم می بارید و سرود پاییز را ترنم می کرد ...شبنم بر  روی برگ های پاییزی نشسته بود و آسمان , فرشی از ابر هت=ای پاییزی شده بود ....باران می بارید و نوای گوش خراش رعد به گوش می رسید ...

باران شدت گرفت ..

بلبل کوچک زیر تازیانه باد دیدگانش را به دنبال سو سوی چراغی  می گرداند تاشاید جای امنی را بیابد  اما چیزی نمی دید ...

ار دست باران به تنگ آمده بود ....دست شکایت نزد خدا برد ...:

((بار الها بنده ای کوچک از بندگانت با تو سخن می گوید  , آیا سخنانش را می شنوی ؟ ))

خدا پاسخ داد :((آری عزیزم من همیشه حرف های بندگانم را می شنوم .... ))

-(( پس چرا هر وقت تو را خواندم  , پاسخم را ندادی ؟))

-((عزیزم همیشه پاسخت را داده ام اما تو توجهی نکردی ! آب خواستی باران را فرستادم , سردت بود خورشید را فرستادم , گرسته بودی پیاهان را رویانیدم , هرچه خواستی به تو دادم , پس پگونه می گویی که صدایت را نمی شنوم ؟))

- ((مگر می شود کسی از معبود و آفریدگارش چیزی بخواهد و او پاسخش را ندهد ؟))

این سخنی بود که بلبل بعد از اندکی تامل  با خود گفت .. ..

خدا بدون اینکه بلبل سخن دیگری بر زبان آورد گفت :((من حتی از درون بندگانم نیز خبر دارم و راز لحظه لحظه ی  زندگی آن هارا می دانم  , 

و اگر چیزی بخواهند که به سلامی شان لطمه نزند به آن ها  خواهم داد ؟))

-(( پس چرا سویی نشانم نمی دهی ؟))

_((نشانت دادم ..اما تو انقدر از من شکایت کردی  که فرصت نکردی آن را ببینی .))

بلبل که آرام شده بود نظری به اطراف افکند ..مات و مبهوت مانده بود , نمی توانست قدم از قدم بردارد  , انچه را که می دید باور نمی کرد .

چراغی روشن و خانه ای گرم , تنهت در چند قدمی او بود ....................))

حالا با خودتون فکر کنید و قضاوت کنید شاید این چراغ در چند قدمی شما باشدو شما آن را ندیده باشید....

تابستون...........

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

آخرین پست تا نمی دونم کی ....

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

سلام...........

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

مدرسه.....

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.