-
۷ مرداد
جمعه 7 مرداد 1401 23:28
قهوه سررفته شیر سررفته حوصله سررفته نکنه زندگی هم سربره؟ نکنه یه وقت نتونم دماش رو تنظیم کنم و سر بره؟ اون بنده خدا کلی حواسش بوده موسسه کی تکمیل ظرفیت میذاره، اطلاعیه برام فرستاده، کتاب ها رو تمام و کمال با فایل صوتی فرستاده، بعد فهمیدیم دوره های روتین نیست و فقط مکالمه است، اومده کتاب های مکالمه رو هم فرستاده...
-
내 노래
پنجشنبه 30 تیر 1401 15:18
خیلی دلم میخواست نسخه اصل آرزو ها (از فاستو پاپتی) رو پیدا کنم، نشد، از ۳ سال پیش تا حالا همون فایل تبدیل شده اجرای زنده ش رو گوش میدم. حقیقتا قشنگه. این چند تا آهنگی که الان دارم گوش میدم حقیقتا هیچ ربط و تناسبی با هم ندارن، اما من واقعا دوستشون دارم و ترکیب خوبیه. بهار دلکش آرزوها ((BTS) v&RM) 4o'clock Fake...
-
کی میدونه چی درسته؟ چی غلط؟
سهشنبه 28 تیر 1401 23:16
همه میگن کارم اشتباه بود، خودم همچین حسی ندارم، اولش رفتم که کار دست خودش نده، بعدش هم حرفی رو زدم که باید میزدم. به هیچ کس هم بی احترامی نکردم. چرا حس میکنم قراره کاسه کوزه ها رو سر من بشکنن؟ به خودم شک کردم، ولی بازم حس بدی از کارم ندارم. شاید حق با بقیه باشه که میگن نباید دخالت میکردی، ولی به هر حال کاریه که انجام...
-
...
چهارشنبه 22 تیر 1401 20:13
زمان چرخید و چرخید تا همه چیز در زمان درست خودش اتفاق بیفته. اینکه الان به چیزی که سال ها قبل برسم، شاید دلایل زیادی داشته، یکی ش این بوده که قدرش رو بیشتر بدونم، واقعا با دیدن عکس فروسرخی که جیمز وب از مشتری گرفته اشکم دراومد. دیدن اون حلقه دور مشتری واقعا جذاب بود.
-
نقاب
یکشنبه 19 تیر 1401 23:17
نقاب هاشون افتاده، و میشه چهره واقعی شون رو ببینی، اما خب نباید چیزی بگی! فعلا فقط فاصله گرفتم:)
-
....
شنبه 18 تیر 1401 21:58
من تنگه دلم اما میدونم که تو، نه فراموشت میکنم این دفعه قول دادم به خودم فراموشت میکنم اگه ازم بر بیاد اگه عکسای تو به حرف بیاد اگه وسط تابستون برف بیاد..... . . . خیلی عجیب این چند روز همش به فکرت بودم که امشب یادم افتاد که فردا عیده قربانه، حالا میفهمم چرا... میدونی هروقت یادت میفتم میخوام گریه نکنم، اما این چند...
-
.
چهارشنبه 15 تیر 1401 01:04
حقیقتا بازی امشب ایران _ لهستان جزو خفن ترین و باحال ترین بلزی های والیبالی بود که تا الان دیدم خیلی کیف داد.
-
D:
سهشنبه 14 تیر 1401 17:23
لعنت به این اینترنت ضعیف و یه خط در میون که هم اعصاب من رو بهم میریزه، هم باعث قطع شدن مصاحبه و کلاس آدم میشه.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 12 تیر 1401 14:04
اوایل بهار کلی بذر گل ناز کاشتم، از اون همه میدیدم یه وقتا جوونه میزنه اما بعد ناپدید میشد، از اون همه آخرش فقط ۵ تا جوونه جون گرفت، که اون ۵ تا هم بعد چند روز یهو ۳ تاش ناپدید شد، نفهمیدم پرنده ها خوردنش یا چی شد؟ فقط ۲ تاش موند، جون گرفتن، بزرگ شدن، شاخه زدن، دیشب یکی از غنچه هاش کاسبرگش باز شده بود، و امروز بعد...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 تیر 1401 19:06
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 تیر 1401 15:58
خسته م، شدیدا خسته. از صبح رفتم و اومدم تهش هم هیچی. به بقیه نگفتم ولی بذار باخودم رو راست باشم، خیلی از محیطش خوشم نیومد، در ظاهر عیب و ایرادی نداشتا اما محیطش به دلم ننشست. ضمن اینکه رفتارشون یکم غیر حرفه ای ام بود. شرکت قبلی که رفتم چه قدر محترمانه و حرفه ای برخورد کردن ، اما اینا بی هیچ توضیحی فقط توی سامانه رد...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 تیر 1401 23:10
هی میخوام به خودم بگم خوبه هیچی نیست یا میشه یا نه، استرس نداشته باش، اما بازم به میزان زیادی واسه فردا استرس دارم. خیلی زیاد تازه اون دوره جدیده هم هست، نمیدونم در نهایت چه طور میشه!
-
امشب
پنجشنبه 2 تیر 1401 00:38
امشب این من بودم منی که جزوه مینوشت، عدد و رقم ها رو، فاصله ها رو درک میکرد. من بودم که با شور و شوق و اشتیاق چشم دوخته بودم به دختر مهربونی که درس میداد. من بودم که مثل یک تشنه به چشمه رسیده هرچی میگفت رو میشنیدم و به گوش جان میسپردم. با این که همیشه رشته م رو دوست داشتم، حس میکنم بخاطر حسی که این سال ها داشتم،...
-
آسمون
چهارشنبه 1 تیر 1401 01:15
امروز شاید یکی از بزرگترین خدمت های زندگی م تا الان رو به خودم کردم. شاید دیر شده باشه و شاید الان مثل اون موقع ها ذوق زده نباشم، اما این رویای من بود نه؟؟ اول فکر کردم شاید همکلاسی هام بچه های نوجوون باشن اصلا حواسم نبود دوره بزرگساله و وقتی عکس پروفایل بعضی از اعضا رو دیدم، فهمیدم اینطوری م نیست. حس میکنم خیلی از...
-
امید
یکشنبه 29 خرداد 1401 14:20
ای کاش آدمایی که همیشه پر از امید بودن و امیدوار و به همه امید میدادن، و امید میدن، هیچ وقت دلشون از امید خالی نشه. ای کاش هیچ وقت بی انگیزه نشن. اصلا ای کاش هیچ وقت هیچ کسی کم امید و بی انگیزه نشه.
-
اصول نگارش
جمعه 27 خرداد 1401 13:56
تو قدم اول بنر کلاس های اصول نگارش انگلیسی رو زدم و منتشر کردم، تا خدا چی بخواد و چی بشه. یه فکرای جدیدی به سرم زده، باید دست به کار بشم ببینم نتیجه چی میشه. نمیدونم این ویروس زهرماری چی بود، دیروز از معده درد نابود شدم. سری پیش از رها گفتم، اولین کسی که این بنر رو پخش کرد خودش بود. حتی قبل از اینکه من بگذارم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 خرداد 1401 01:27
همیشه خدا وقتی روابط دوستانه م با بعضی دوستام به یه جایی میرسه که عملا یا قطع شده است، یا داره قطع میشه، یا یه رابطه ساده معمولی دو تا آشنائ قدیمی شده، گذر از اون مرحله اذیتم میکنه. ولی بین همه اون روابطی که هر کدوم به دلایل مختلف الان فقط ۴ تا عکس و پیام توی اینستاگرامه، کم شدن رابطه م با رها خیلی اذیتم کرد. اون...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 خرداد 1401 16:40
حالم داره بهم میخوره از این تحریم های مزخرف که باعث میشن طرف تا یه رد و نشونی از کشورت توی متن ایمیل ت ببینه، جوابت رو نده. میگفتن از صد تا نامه ممکنه خیلیهاش اصلا دیده نشه و بهش جواب ندن اما فکر نمیکردم انقدر رو اعصاب باشه. تازه طرف پیام توی واتساپ رو هم دیده و جواب نداده. لعنت به این تحریما و هرکی که اینجا رو تحریم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 خرداد 1401 23:56
این موقع سال که میشه دوست دارم از هر فضای حقیقی و مجازی ای فاصله بگیرم تا خودم رو یاد کسی نیارم. اون وقت اون تعدادی که این موقع من رو یادشون میمونه و ببینم و لیست امسال آدمای وفادار منن
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 خرداد 1401 00:38
دیشب بالاخره قسمت اول "آجوشی من" رو بعد این همه وقت که دانلود کردم دیدم. خیلی طولانی بود: ۱ ساعت و نیم. روند داستانش هم توی قسمت ۱ کند بود به نظرم. یعنی یه جوری که الان رغبت نمیکنم برم قسمت ۲ رو این وقت شب ببینم، نمیدونم در ادامه چی میشه شاید انقدررر جذاب بشه که بخوام همه رو یه جا ببینم. دو تا حالت داره یا...
-
مجازی
یکشنبه 8 خرداد 1401 23:45
به خودم که نگاه میکنم این مدت که همه چی مجازی شد، ارتباطات مجازی گسترده ای پیدا کردم، تو حوزه درس و دانشگاه و برگزاری وبینار با خیلی ها همکاری کردم که چهره ۹۰ درصدشون رو ندیدم و اونا هم من رو ندیدن. هیچ وقت خدا هم از اینکه عکس خودم رو بذارم پروفایل خوشم نیومده خیلی. و خب این یه وقتا باعث مشکل میشه مثلا وقتی که یه...
-
خلاء
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 00:12
خستم، مثل دست و پا زدن توی خلاء میمونه. هی دستت رو دراز میکنی تا چیزی که دنبالشی رو بگیری اما چیزی جز خلاء نیست. ساعت خوابم یه مدت باز زیاد شده. انگار هدفام یهو ناپدید شدن مخصوصا از شنبه تا حالا انگار انگیزه هام یه جایی قایم شدن. صبح تا شب چشمام به گوشیه و بیست چاری پنل کاربری م رو چک میکنم بلکه فرجی بشه. هی واتساپ...
-
ارشد
یکشنبه 25 اردیبهشت 1401 17:21
کارت آزمون ارشد اومده. چرا نمیتونم معدلم رو اصلاح کنم؟؟؟؟؟؟ هی خطا میزنه!!
-
حکمت
شنبه 24 اردیبهشت 1401 18:55
نمیدونم خدا گر ز حکمت ببندد دری، پس کِی ز رحمت گشاید در دیگری؟؟ ناشکری نمیکنم، همه چی داشت خوب پیش میرفتا، انقدر خوب که دیگه گفتم حله و آزمون جذب مدرس رو نرفتم بدم حالا پیام داده که یکی دیگه رو انتخاب کردن در پوکر فیس ترین حالت ممکنم، از دیروز تا حالا منتظر جواب بودم و حالا هم که اینجوری....
-
۱:۳۴
دوشنبه 19 اردیبهشت 1401 01:34
امروز کانال دانشگاه لیست اعضای انجمن جدید رو منتشر کرد، شب که خوندم یهو یه حجم غریبی از دلتنگی اومد سراغم انجمنی که یه روزی ما بودیم، چه قدر آرزو و رویا پشتش بود. چه چیزایی توی سرم بود، چه زود گذشت انگار همین دیروزه حالا اون روزا گذشته، خیلی هم ازش گذشته فکر نمیکردم یه روزی دلتنگ اونجا و اون روزا بشم. اما گویا شدم...
-
پر امید
سهشنبه 13 اردیبهشت 1401 17:48
عمیقا دلم یه بلک کارت میخواد با اون موجودی نامحدودش و یه هفته ای سفر، به اضافه حداقل یکی از کلاسای مورد عااقه م. هیچ علاقه ای هم به آزمون ارشد ندارم موتور یادگیری زبانم باز خاموش شده. میگن انگار دور سوم جشنواره قراره شروع بشه. ترجیحا دلم میخواد اینبار با آمادگی شرکت کنم و یه رتبه ای بیارم. احیانا کسی اینجا چیزی درباره...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 25 فروردین 1401 06:07
تو این مدت گذشته مخصوصا یک ماه اخیر، رها بودم، یه حس رهایی از هر حس بدی، از حس های بدی مثل مرور دائ م اتفاق های ناخوشایندی که قبلا افتاد. بالاخره تونستم ازشون جدا بشم، از اون حس ها. علاوه بر اون، رهایی بیشتری دارم نسبت به حسی که به اون آدم داشتم. ولی خب یه وقتایی مثل الان میفهمم که اون حسه تموم نشده، هرچه قدر هم که به...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 15 فروردین 1401 23:10
از قبل عید دلم میخواست بنویسم. از اون شب بعد چهارشنبه سوری که دفتر خاطرات قدیمی م رو پرت کردم تو بشکه آتیش و بعدش انگار رها شدم. وزن خاطرات بدش سنکین تر بود. حالم خوبه اما این چند وقته اتفاق افتاده که یهو حالم بد میشه و دلم میخواد گریه کنم و چشمام تر میشه.نمیفهمم چرا. الان باز همون طورم. نمیدونم چه حکمتیه سحر ها دیر...
-
.
پنجشنبه 28 بهمن 1400 22:49
متاسفانه بالاخره به دامش افتادم امیکرون رو میگم بعداز ظهری یهو قفسه سینه م یکم درد گرفت و اذیت شدم. بعدش رفتم بخوابم یهو لرز کردم. یه سه ساعتی توی تخت بودم و حدود یه دو ساعتی هم خوابیدم، وقتی بیدار شدم بدنم داغ بود و نوک بینی م سرد سرد. سردرد بدی داشتم و گلوم هم درد میکنه. تا استانینوفن نخوردم نتونستم از جام بلند بشم....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 بهمن 1400 16:19
خیلی بی انصافیه این همه با صد جا هماهنگ کنی، برنامه بریزی، تهش هم یه مسئول سر حرف زور خودش و اینکه من گفتم مگه من مسخره شما هستم که الان خبر میدین باعث بشه همه خستگی به تنت بمونه. تهش هم بگه خانم فلانی نباید بیاد اگه بیاد از بقیه هزینه بابت لباس های جشن میگیرم. خب مردک من که از همون اول میخواستم خودم سفارش بدم بدون...