دل نوشته

ذهن مکتوب

دل نوشته

ذهن مکتوب

امشب به دعوت یه بنده خدایی و توی رودربایستی اومدم جشن نیمه شعبان مثلا، مداحشون که نیومده، یه بنده خدایی رفته سخنرانی، یه شش هفت دقیقه ای نشستم ولی دیدم دیگه خیلی داره مزخرف میگه اومدم بیرون تا تموم بشه. واقعا نمی‌فهمم چرا اینجوری بذر نفاق میندازه بین مردم، این مرز بین ما و اونا چیه؟ مگه همه ما با همه تفاوتامون نباید یه ما باشیم؟؟ 

چیه واقعا این تفاوت؟؟ واقعا انقدر سخته قبول کنن که همه انگشتهای یه دست مثل هم نیستند و فرق دارن؟؟؟ حتما باید بگن ما خوبیم اونا بدن؟؟ 

یه بارون قشنگ شدیدی گرفته که نمی‌دونم چه طوری برگردم.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.