-
할아버지
یکشنبه 20 آذر 1401 23:41
امروز غروب که داشتم برمیگشتم، وقتی جای خالی گردو هایی رو دیدم که درآوردن، درختایی که خیلی از شاخه های اصلی شون بریده شده، یا اون درخت سر نبشی که تو بچگی سر مالکیت ش دعوا میکردیم و الان تقریبا دیگه وجود نداره، باغی که خزون سرتاسرش رو گرفته و هیچ کس اون طور که باید و در شانش مراقبش نیست همه و همه یه معنی داشت، همه چی...
-
شاید
شنبه 19 آذر 1401 20:17
خوشم نمیاد از نقاب زدن از اینکه نقاب خوبی و مهربونی بزنم و به جوری رفتار کنم که ببین فلانی من خبر ندارم تو چی کار کردی، یا نه فراموش کردم. مثل امروز که رفتم خونه جیم. ولی شاید یه وقتایی دلم میخواد یکم یادم بره، مثلا مثل دیشب که اون دو تا اومدن اینجا، شاید اندازه یه چایی دور هم یهو محبتم گل کرده بود و ته دلم اینو دلم...
-
ماه
پنجشنبه 17 آذر 1401 23:50
ستاره رو پلی میکنم و به این فکر میکنم که به قول اون سهم ما از ماه کامل امشب و زیبایی ش چه قدره؟
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 آذر 1401 09:05
از آخر شب جمعه بارون شروع شد و شنبه صبح برف شد و ادامه داشت تا دیروز ظهر و بعد کم کم بارون بود تا دیشب. خیلی وقت بود که اینجا خبری از این حرفا نبود و عجیب چسبید این برفه. هوا هنوز ابریه و سرد. اما فکر نمیکردم انقدر حالم رو خوب کنه این برفه. مثل اون دفعه که بارون اومد. نگاش که میکردم هی یادم میومد که این اولین برفه و...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 آذر 1401 14:47
دیروز انقدر جیغ زدم هنوز گلوم درد میکنه و حقیقتا که بازی قشنگی بود.
-
Look who we are
پنجشنبه 3 آذر 1401 19:08
حوصله هیچ بحث سیاسی ای رو ندارم، با یاس بحث میکردیم و از ترس اینکه نکنه ته این بحثا بینمون دلخوری پیش بیاد گفتم بهش که دیگه درموردش حرف نزنیم. گفت داریم حرف میزنیم اجباری نیست نظرامون یکی باشه، ادامه پیدا کرد و تهش دیدم نمیکشم دیگه. اینترنت رو خاموش کردم و فردا شبش بهش گفتم نمیخوام دیگه درموردش حرف بزنیم و دیگه بحث...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 آبان 1401 20:00
حقیقتا هیچ جوره به هیچ روش و فرمول و قاعده و قانونی نمیتونم درک کنم که کسی از باخت تیم کشورش اونم همچین باخت افتضاحی اونم به دشمن خونی ش خوشحال باشه. چی سر مردم این کشور داره میاد؟
-
....
چهارشنبه 18 آبان 1401 00:52
یه پیام داشتم که کتاب های صوتی م رو معرفی کنم. اما خب چون فیلتریم و امکان ایمیل و این داستانا سخت میشه. چند تا کتابی گوش دادم و روای ها شون رو همینجا مینویسم: سمفونی مردگان: حسین پاکدل دختر پرتقالی: آرمان سلطان زاده الان هم جستار هایی در باب عشق رو با صدای نیما رئیسی گوش میدم. همه اینا توی اپ فیدیبو به راحتی در...
-
پاییز
سهشنبه 17 آبان 1401 23:51
دلم میخواد حرف بزنم ولی نمیشه، انگار میترسم. دلم میخواد همه چی خوب بشه آروم باشه اوضاع. کلافه م از اینکه این دو طرف نمیخوان و نمیتونن به صلح برسن. یه دفعه قبلا که توی گروه بشر دوستی حرف میزدیم، گفتم ما باید اول بتونیم با خودمون به صلح برسیم و نمیدونم الان بچه های اون گروه هم مثل من درمورد این شرایط مستاصل هستن؟ دلم...
-
تا هوا تازه شود
شنبه 7 آبان 1401 00:16
در حال حاضر دلم میخواد به در و دیوار فحش بدم، هیچ دلیل خاصی هم نداره، شایدم داره، کلافه م از این به اصطلاح شرایط موجود بر جامعه. از این اعتراض هایی که دیگه اعتراض نیست. چه اینوری ش چه اونوری ش، بیشتر گل به خودیه. حتی اگه نیت درست بود الان عملش اشتباهه. سال ۱۹۴۵ بعد اتمام جنگ جهانی دوم، بعد اینکه شبه جزیره کره ۳۵ سال...
-
..
سهشنبه 3 آبان 1401 18:34
کاش زندگی یه گزینه داشت هر چند وقت یه بار میشد یکی دو روزی برگردی عقب. تو اون یکی دو روز احتمالا یه دختر دبیرستانی میشدم که فردا صبح باید بره مدرسه، غروب هم آزاده و یه دو ساعتی میره پیش مامان جون و باباحاجی، (اون دوره ای که دور و برشون شلوغ نبود و زیاد سر میزدم بهشون) انار میخوردیم، تعریف میکردیم و بعد بر میگشتم خونه...
-
...
سهشنبه 26 مهر 1401 10:40
هی چند روزه میخوام بنویسم و جور نمیشه. یه ساعت پیش اومدم بنویسم گفتم یه سر به وبلاگ ها بزنم یهو دیدم یه ساعت شده، بچه ریاضی میخونه و تقریبا ازم خواسته معلم خصوصی ش بشم. البته که یه منظور پنهانی داره و میخواد دوباره شروع کنم به ریاضی خوندن و کنکور ریاضی بدم. نیت ش و مهربونی پشتش رو دوست دارم . اون روز بهش گفتم فکر...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 مهر 1401 20:42
امروز بعد از چند روز اینستا باز شد و یه سری خبر و استوری دیدم بعد از چند روز بیخبری. یه نتیجه گرفتم که همون بی خبری بهتره تا این چیزای وحشتناکی که آدم میخونه. هر دو طرف راست میگن، هر دو طرف حق دارن ولی نمیخوان این رو قبول کنن. این راه اعتراض نیست، اولش اعتراض بود ولی هر مدلی نگاش میکنم الان دیگه نیست. میدونم همه حق...
-
.
دوشنبه 18 مهر 1401 16:34
این همه من این مدت بیرون رفتم هیچی م نشد، حالا خانم سین بعد هزار سال اومده اینجا سر بزنه، کاشف به عمل اومده بچه ش مریضه و سرما خورده. من نمیدونم این چه عادتیه هر بار این قوم مریض میشن باید یه جوری ما رو درگیر کنن. ما هم رفت و آمد نکنیم خودشون میان و اینجوری میکنن. دلم میخواد سرم و بزنم به دیوار. از صبح شروع شده و...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 مهر 1401 20:20
تف توش هر سایتی یا اپلیکیشنی بخوای بری یا از اون طرف تحریمه یا از این طرف فیلتره. نکبت
-
سخن بسیار است اما کلمه ای برای گفتن نیست
دوشنبه 11 مهر 1401 23:53
فکری م. شدیدا. به قول یکی نوشته بود، میشه کسی رو اصلا نشناسی و ندونی کیه، اما نگران سلامتی ش باشی. خدا عاقبت همه ما رو به خیر کنه. از این گذشته؛ این روزا دلم برای کسی تنگ میشه که سعی کرده بودم قبول کنم که بیخیالش بشم. مهستی داره میخونه و از هر وجهی نگاه کنی با این روزا تناسب داره. مثل تموم عالم حال منم خرابه،...
-
دکلمه
یکشنبه 10 مهر 1401 00:24
امشب یهو به سرم زد یه نگاه به اون کانال قدیمی بندازم. اما یهو دیدم زده که خصوصی شده. با خودم گفتم یعنی چی؟ چرا؟؟ چرا بعد این همه وقت؟ یهو یادم اومد به آپدیت جدید تلگرام برای کانال هایی که خیلی وقته فعالیت ندارن . دلم گرفت، فکر کردم دیگه نمیتونم اون دکلمه ها رو گوش بدم. گشتم دیدم توی سیو مسیج ها یه چند تایی ش رو...
-
.
دوشنبه 4 مهر 1401 18:52
نتیجه سال ها رها کردن ورزش میشه اینکه یه حرکت رو صدبار میگه اما نمیتونی انجام بدی، یعنی تو میخوای مغزت هم میفهمه اما نمیشه. یعنی میشه اما باید هر روز تمرین کنی تا بالاخره بشه.بدون تمرین نتیجه مطلوبی نداره.
-
.
شنبه 2 مهر 1401 18:53
یه جوری امروز تو باشگاه خسته شدم که جلسه های قبل اصلا اینطوری نبود. خوب شد رفتم به جز ما دو تا کسی نبود. تایمش رفته بعد از ظهر و اطلاع رسانی ش بخاطر قطع واتساپ سخت بوده. حرکت ها داره زیاد میشه و اگه هر روز تمرین نکنم ممکنه فراموش کنم. خیلی خستم، باید بخوابم یکم. این چند روزه که انقدر خسته شدم، تا نخوابم حالم درست...
-
.
پنجشنبه 31 شهریور 1401 21:17
خستم، از صبح که بیدار شدم رفتم کمک بابا و بعدشم مامان. مهمون ها حدودای ساعت ۶ و نیم اینا رفتن و خسته م. دلم میخواد بخوابم. فکر کنم امشب راحت و بدون زیادی فکر کردن بخوابم. این چند شب گذشته خسته نیودم خوابم نمی برد درست. راجب این روزا نوشتم ولی پاک کردم، گفتن نداره همه میدونن. فقط امیدوارم یه روزی همه با هر اعتقادی...
-
۲۵/۲۱ .
یکشنبه 27 شهریور 1401 20:47
دیشب قسمت آخر ۲۵/۲۱ رو دیدم سریال قشنگ بودا، منتها از قسمت ۱۳ به بعد یکم غمگین شد، با این حال حتی تا قسمت ۱۵ هم خوب بود. اما قسمت ۱۶ واقعا غمگین بود، نصف بیشترش گریه میکردم. از قبل میدونستم جدا میشن ولی بازم دلم میخواست تهش یه جور دیگه بشه. با دو تا نویسنده نمیتونم کنار بیام یکی نویسنده عاشقان ماه، یکی ۲۵/۲۱. یعنی...
-
25/21
جمعه 25 شهریور 1401 00:46
ولی عشق بین یی هیون و سه بوم توی سریال شادی و عشق بین هی دو و یی جین توی بیست و پنج، بیست و یک انقدر قشنگه که خیلی قشنگه. خوشحالم که بالاخره بیست و پنج، بیست و یک رو شروع کردم، باید زود تر شروعش میکردم؟؟ نمیدونم فقط فکر کنم الان زمان درستش بود. باد میاد، از اون باد قشنگا. یادم نمیاد آخرین بار کی اینطوری بود. یه باد...
-
هی فلانی
سهشنبه 22 شهریور 1401 00:13
این روزا میرم باشگاه و حالم رو خیلی خوب میکنه. امروز وقتی گفت بیاید وایسید تموم شد کلاس همه اینجوری بودن که عه تموم شد؟؟؟ حتی باعث میشه الکی تو کل روز لبخند بزنم و خوبه. میخواستم این رو با شوق بیشتری بنویسم و تهش هم بگم به قول اخوان "هی فلانی، زندگی شاید همین باشد..." ولی یه ساعتیه که حالم بیخودی گرفته...
-
......
چهارشنبه 16 شهریور 1401 22:16
-
.....
یکشنبه 13 شهریور 1401 00:54
منه دو سال پیش، توی همچین شبی کجا، و منه الان و این شب کجا؟ مرسی که دووم آوردی، ممنون که سعی کردی خوب بشی. ممنون که الان و تو این لحظه تقریبا میدونی که چی میخوای. ممنون که امشب دوره رو شروع کردی.
-
ببر مرا به عالمت
جمعه 11 شهریور 1401 00:10
تو این چند روز نشستم فیلمای کلاس رو میبینم و جزوه مینویسم ، این دو روز بیشتر. توی چند روز آینده فیلما از درایو پاک میشن و نمیدونم دقیق کی هست. یه مسافرت رفتم و اومدم دو سه هفته مریض شدم، سرما خوردگیه خوب نشده، معده درده شروع شد. خداروشکر که تموم شد . دو سه شب پیش تحریم ها رو با تمام وجودم حس میکردم، انقدر که اشکم...
-
یک نفر از در برسد نور تعارف بکتد
چهارشنبه 26 مرداد 1401 00:07
در حین اینستا گردی های بیهوده به یه جمله رسیدم: یک نفر از در برسد نور تعارف بکند. دارم فکر میکنم برای کدوم شعر سهراب بود؟ ولی الان حس خوب جمله مهمه.
-
.
جمعه 21 مرداد 1401 21:22
اشتباه کردم اون روزی که گلوم درد گرفته بود قرص نخوردم، امروز کلا گلوم بسته شده. یکم سردمه، یکم هم صورتم داغه. خداروشکر فعلا چیز دیگه ای نیست و امیدوارم هستم که دیگه چیزی نباشه. از صبح کلی چایی داغ و آویشن خوردم، امیدوارم زود خوب بشم.
-
.....
چهارشنبه 19 مرداد 1401 17:51
این چند روز انقدر راه رفتم که هم انگشت هام تاول زده هم پاهام زخم شده. تا اطلاع ثانوی نمیخوام برم بیرون. یه سری چیزای کوچولو رو که فاکتور بگیریم مثل اون بنده خدا که همیشه رو اعصابم میره، مراسم عاشورا امسال خوب بود، سبک بود، حالم خوب بود. نمیدونم چطوری شد که با اون خستگی یهو دلم خواست برم شام غریبان اما خوب شد که...
-
جاده شب
شنبه 15 مرداد 1401 12:45
جذابیتی که جاده های مرکز ایران داره مخصوصا توی شب از هر جای دیگه ای بیشتره به نظرم.