دل نوشته

ذهن مکتوب

دل نوشته

ذهن مکتوب

روزای خوب میان

ده روز دیگه عیده واقعا؟ چرا هیچی عید نیست؟؟؟ از ۳ اسفند از خونه بیرون نرفتم و ۱۲ روزه حتی خونه باباحاجی اینا هم نرفتم. کاملا قرنطینه. 

دیگه واقعا حالم داره بد میشه از دست شستن. وسواس داشتم از قبل و خب طبعا الان خیلی باعث آزارمه و یه جورایی عود کرده‌.

خونه تکونی هم کردیم و خب یه خورده ش مونده هنوز. 

مارکو یه لیست از فیلمای خوبی که دیده فرستاده و قصد دارم ببینم.

برای خوندن کتاب های درسی م و کتاب hard time هم هی دارم دست دست میکنم. امیدوارم بالاخره شروع کنم. 

تا حالا چند بار فصل اول hard time رو خوندم و نشده ادامه ش بدم و تنبلی کردم. 

امیدوارم این ویروس منحوس زودتر از بین بره و حال دل همه خوب بشه.

ولی واقعا فکر نمیکردم یه روز چیزای انقدر کوچک مثل دست دادن و بغل کردن و از خونه بیرون رفتن مثل آرزو بشه.

کلی فکر کردم بببنم چی کار کنم این چند وقته و به این نتیجه رسیدم که اگه به امید خدا بتونم منبع رو پیدا کنم یه ترجمه کتاب داشته باشم.

تو فکرشم یه کار اینترنتی هم بگیرم که یه در آمدی هم داشته باشم تو این روزای بیکاری.

کشتن مرغ مینا هم همون سوم، چهارم اسفند تموم شد. کتابی بود که یه طورایی جرعه جرعه خوندمش(تعبیر بهتری نمیدونم براش) و خیلی به دلم نشست. از جمله کتابایی نبود که بکوب بخونم و بخوام تموم بشه اما خیلی خوب بود. نثر قشنگ و داستان قشنگی هم داره.

+اگه نظری انتقادی پیشنهادی نسبت به هرچی دارید  هم لطفا بگید. 


نظرات 3 + ارسال نظر
من... چهارشنبه 21 اسفند 1398 ساعت 01:40 http://doorashena.blogsky.com

تسلیت ایراندخت جانم...
تازه پست های قبل را خواندم

ممنون عزیزم.

من... چهارشنبه 21 اسفند 1398 ساعت 01:37 http://doorashena.blogsky.com

سلام عزیز دل جان
چه خوب که هستی و ممنون که بهم سر میزنی
دوباره برگشتم و ان شاءالله می نویسم به امید حق

سلام عزیزم. چه قدرررر خوب که برگشتی. خیلی خوشحالم کردی

بردیا سه‌شنبه 20 اسفند 1398 ساعت 12:21

خیلی بده این وضع
کاش زودتر تموم بشه
خیلی اذیت کننده شده
استرس و ترسش از همه چی بدتر
تو این روزای بیکاری بورس یاد بگیر
واردش شو
با عرضه اولیه هاش میشه ی گوشه از خرجای دانشجویی رو گرفت

آره واقعا ای کاش زود تر درد و بلا از همه دور بشه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.