ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
امشب این من بودم
منی که جزوه مینوشت، عدد و رقم ها رو، فاصله ها رو درک میکرد. من بودم که با شور و شوق و اشتیاق چشم دوخته بودم به دختر مهربونی که درس میداد. من بودم که مثل یک تشنه به چشمه رسیده هرچی میگفت رو میشنیدم و به گوش جان میسپردم.
با این که همیشه رشته م رو دوست داشتم، حس میکنم بخاطر حسی که این سال ها داشتم، خیلی وقت ها خودم رو از این من محروم کردم. شایدم دلیل دیگه ای داشته نمیدونم.
اما من امشب رو انگار سال ها بود گم کرده بودم. من امشب انگار سال ها پیش سر کلاس حسابان و فیزیک پیش جامونده بود، و رفتم و دستش رو گرفتم و آوردمش.
واقعا بابتش خوشحالم و حس خوبی دارم. حتی اشکام هم انگار اشک شوقن.
از خودم ممنونم.