دل نوشته

ذهن مکتوب

دل نوشته

ذهن مکتوب

صدای پای آب ..قسمت آخر ...

روشنی را بچشیم .

شب یک دهکده را وزن کنیم ,  خواب یک آهو را .  

گرمی لانه لک لک را ادراک کنیم . 

روی قانون چمن پا نگذاریم . 

در موستان گره ذایقه را باز کنیم .

و دهان را بگشاییم اگر ماه در آمد .

و نگوییم که شب چیز بدی است .

و نگوییم که شب تاب ندارد خبر از بینش باغ . 


و بیاریم سبد 

ببریم این همه سرخ ,  این همه سبز .


صبح ها نان و پنیرک 1 بخوریم .

و بکاریم نهالی سر هر پیچ کلام .

و بپاشیم میان دو هجا تخم سکوت .

ونخوانیم کتابی که در آن باد نمی آید 

و کتابی که در آن پوست شبنم تر نیست 

و کتابی  که در آن یاخته ها بی بعدند .  

و نخواهیم مگس از سر انگشت طبیعت بپرد .  

و نخواهیم پلنگ از در خلقت برود بیرون  .

و بدانیم اگر کرم نبود ,  زندگی چیزی کم داشت  .

و اگر خنج 2 نبود ,  لطمه می خورد به قانون درخت  .

و اگر مرگ نبود دست ما در پی چیزی می گشت  . 

و بدانیم اگر نور نبود ,  منطق زنده پرواز دگر گون 

می شد .

 و بدانیم پیش از مر جان ,  خلائی بود در اندیشه 

دریا ها  . 


و نپرسیم کجاییم  , 

بو کنیم اطلسی تازه بیمارستان  را . 


و نپرسیم که فواره اقبال کجاست  .

و نپرسیم چرا قلب حقیقت آبی است . 

و نپرسیم پدر های پدر ها چه نسیمی  , چه شبی  داشته  اند  . 

پشت سر نیست فضایی زنده  . 

پشت سر مرغ نمی خواند  . 

پشت سر باد نمی آید . 

پشت سر پنجره سبز صنوبر بسته است  .

پشت سر  روی همه فرفره ها خاک نشسته است  .

پشت سر خستگی تاریخ  است  .

پشت سر خاطره موج به ساحل صدف سرد سکون می ریزد . 


لب دریا برویم  ,

تور در آب بیندازیم 

و بگیریم طراوت را از آب  .

ریگی از روی زمین برداریم 

وزن بودن را احساس کنیم . 

بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم 

( دیده ام گاهی در تب ,  ماه می آید پایین , 

می رسد دست به سقف ملکوت .


دیده ام سهره3 بهتر می خواند .

گاه زخمی که به پا داشته ام 

زیر و بم های زمین را به من آموخته است  .

گاه در بستر بیماری من  ,حجم گل چند برابر شده است . 

و فزون تر شده است  ,قطر نارنج , شعاع فانوس . )

و نترسیم از مر گ 

( مرگ پایان کبوتر نیست .

مرگ وارونه یک زنجره 4 نیست .

مرگ در ذهن اقاقی جاری است .

مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد  .

مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن می گوید .

مرگ با خوشه انگور می آید به دهان .

مرگ در حنجره سرخ- گلو 5 می خواند . 

مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است .

مرگ گاهی ریحان می چیند .

مرگ گاهی ود کا می نوشد .

گاه در سایه نشسته است  به ما می نگرد . 

وهمه می دانیم 

ریه های لذت  ,پر اکسیژن مرگ است .)

در نبندیم به روی سخن زنده تقدیر که از پشت چپر ها ی 

صدا می شنویم  .



پرده را برداریم  :

بگذاریم که احساس هوایی بخورد .

بگذاریم بلوغ  ,زیرهر بوته که می خواهد بیتوته کند . 

بگذاریم که غریزه پی بازی برود .

کفش هارا بکند  ,و به دنبال فصول از سر گل ها بپرد . 

بگذاریم که تنهایی آواز بخواند .

چیز بنویسد .

به خیابان برود. 


ساده باشیم  .

ساده باشیم چه در باجه یک بانک  چه در زیر درخت  .


کار ما نیست شناسایی(( راز)) گل سرخ  ,

کار ما شاید این است 

که در ((افسون ))گل سرخ شناور باشیم .  

پشت دانایی اردو بزنیم  .

دست در جذبه یک برگ بشوییم و سر خوان برویم . 

صبح ها وقتی خورشید در می آید متولد بشویم  .

هیجان ها را پرواز بدهیم  .

روی ادراک فضا ,  رنگ , ,صدا , , پنجره گل نم بزنیم  .

آسمان را بنشانیم میان دو هجای(( هستی )) .

ریه را از ابذیت پر و خالی بکنیم  .

بار دانش را از دوش پرستو به زمین بگذاریم  .

نام را باز ستانیم از ابر  ,

از چنار , از پشه ,  از تابستان .

روی پای تر باران به بلندی محبت برویم . 

در به روی بشر و نور گیاه و حشره باز کنیم  .


کار ما شاید این است 

که میان گل نیلوفر و قرن 

پی آواز حقیقت بدویم .

کاشان قریه چنار , تابستان  1343

1:پنیرک :گیاهی خودرو است .

2:خنج :کرمی است بزرگتر از کرم ابریشم که به شاخه های تازه درخت می چسبد و برگ های آن را می جود .

3:سهره :پرنده ای کوچک و خوش آواز شبیه گنجشک .

4:زنجره :حشره ای کوچک و شبیه ملخ که صدای بلند و طولانی دارد .

5: سرخ گلو :نوعی پرنده است .

خدارو شکر بالاخره تمام شد ....شادو تندرست و سالم و سلامت موفق و پیروز  و امیدوار باشید همیشه انشاالله .....