دل نوشته

ذهن مکتوب

دل نوشته

ذهن مکتوب

صدای پای آب 3

سلام ...بعد چند روز اومدم قسمت بعدی صدای پای آب رو بذارم ...برای اینکه گفته بودم همش رو می خوام بذارم ...حالا بریم بقیه شعر ......  

طفل  , پاور چین پاور چین  .   دور شد کم کم در کوچه

سنجاقک ها .

بار خود را بستم  ,  رفتم از شهر خیالات سبک بیرو ن

دلم از غربت سنجاقک پر .

من به مهما نی دنیا رفتم : 

من به دشت اندوه ,

من به باغ عر فان  ,

من به ایوان چراغانی دانش رفتم  .

رفتم از پله مذ  هب بالا .

 تا ته کوچه شک  ,

تا هوا ی خنک استغنا , { یعنی :بی نیازی }

تا شب خیس محبت رفتم  .

من به دیدار کسی رفتم در آن سر عشق .

رفتم  ,  رفتم تا زن ,  

تا چراغ لذت  ,

تا سکوت خواهش  , 

تا صدای پر تنهایی . 




چیز ه دیدم در روی زمین :

کودکی دیدم  , ماه را بو می کرد.

قفسی بی در دیدم که در آن  , رو شنی پر پرمی زد .

نر دبانی که از آن  ,   ,عشق   می رفت به بام ملکوت .

من زنی را دیدم  , نور در هاون  می کوبید .

ظهر درسفره آنان نان بود , سبزی بود  ,دو ری  [ یعنی : بشقاب ]شبنم بود  , 

کاسه داغ محبت بود .


من گدایی دیدم  , در به در می رفت آواز چکا و ک  می خواست  

و سپوری که  به یک پوسته خربزه می برد نماز .


بره ای دیدم  , باد بادک می خورد .

من الاغی دیدم ,   یونجه را می فهمید .

در چرا گاه ((نصیحت ))گاوی دیدم  سیر .


شاعری دیدم هنگام خطاب ,  به گل سو سن می گفت :(( شما)) .


من کتابی دیدم   , واژه هایش همه از جنس بلور .

کا غذی دیدم  , از جنس بهار .

موزه ای دیدم دور از سبزه ,  

مسجدی دور از آب .

سر بالین فقیهی نو مید  ,  کوزه ای دیدم لبریز سوال .

قاطری دیدم بارش ((انشا))

اشتری دیدم بارش سبد خالی پند و امثال .

عارفی دیدم بارش(( تننها 1 یا هو )) . 


من قطاری دیدم   , رو شنایی می برد . 

من فطاری دیدم  , فقه می برد و چه سنگین می رفت . 

من قطاری دیدم .  که سیاست می برد( و چه خالی می رفت) . 

من قطاری دیدم ,  تخم نیلوفر و آواز قناری می برد .

و هواپیمایی  , که در آن اوج هزاران پایی 

خاک از شیشه آن پیدا بود : 

کا کل پو پک  ,

خال های پر پر وانه  , 

عکس غو کی در حو ض

و عبور مگس از کو چه تنهایی . 

 خواهش رو شن یک گنجشک ,  وقتی از روی چناری به زمین  

می آید .


و بلوغ خورشید .

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.