دل نوشته

ذهن مکتوب

دل نوشته

ذهن مکتوب

بشنو از نی.......

بشنو از نی چون حکایت می کند

وز جدایی ها شکایت می کند

کز نیستان تا مرا ببریده اند

از نفیرم مرد و زن نالیده ان

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق 

تا بگویم شرح درد اشتیاق

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش 

باز جوید روز گار وصل خویش

من بهر جمعیتی نالان شدم

جفت بد حالان و خوش حالان شدم

هر کسی از ظن خود شد یار من 

وز درون من نجست اسرارمن 

سر  من از ناله من دور نیست 

لیک چشم و گوش را  آن نور نیست

تن ز جان و  جان ز تن مستور نیست

لیک کس را دیده جان دستور نیست

آتشست این بانگ نای و نیست باد 

هر که این آتش ندارد نیست باد 

آتش عشقست کاندر نی فتاد

جوشش عشق است کاندر نی فتاد

نی حریف هر که از یاری برید

پرده هایش پرده های ما درید

همچو نی زهری و تریاقی که دید

همچو نی دمساز و مشتاقی که دید

نی حدیث راه پر خون می کند

قصه های عشق مجنون می کند

دو  دهان  داریم  گویا  همچو  نی

یک دهان  پنهان است در لبهای وی

یک دهان نالان شده سوی شما

های و هوئی در فکنده در سما

لیک داند هر که او را منظر است 

کاین فغان این سری هم ز آن سر است

دمدمه این  نای  از دم های اوست

های و هوی  روح از  هیهای  اوست

محرم این هوش جز بیهوش نیست 

مزبان را مشتری جز گوش نیست

گر نبودی ناله نی را ثمر 

 نی جهان را پر نکردی از شکر

در غم ما روز ها بیگاه شد 

روز ها با سوز ها همراه شد

روز ها گر رفت گو رو باک نیست

تو بمان ای آنکه چون تو پاک نیست 

هر که جز ماهی ز آبش سیر شد

هر که بی  روزیست روزش دیر شد

 در نیابد حال پخته هیچ خام 

پس سخن کوتاه باید  والسلا م

باده در جوشش گدای جوش ماست

چرخ در گردش اسیر هوش ماست

باده از ما مست  شد  نی  ما از او

قالب از ما هست شد  نی ما از او

بر سماع رااست هر تن چیزیست

طعمه هر  مر غکی انجیر نیست

مولانا  جلاالدین محمد بلخی [همون مولانا خودمون ]

نظرات 2 + ارسال نظر
بانوی بهار یکشنبه 11 مرداد 1394 ساعت 12:38

جالب بوووود

ممنون....;

خانم توت فرنگی شنبه 10 مرداد 1394 ساعت 07:25 http://pasazvesal.blogsky.com

خیلی هم خوب... یاد ادبیات دبیرستانمون افتادم این شعر رو داشت (:

ممنون بله ادبیات دبیرستان این شعر رو داره .اما من کاماشو از روی خود کتاب مثنوی نوشتم...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.