دل نوشته

ذهن مکتوب

دل نوشته

ذهن مکتوب

تا هوا تازه شود

در حال حاضر دلم میخواد به در و دیوار فحش بدم، هیچ دلیل خاصی هم نداره، شایدم داره، کلافه م از این به اصطلاح شرایط موجود بر جامعه. از این اعتراض هایی که دیگه اعتراض نیست. چه اینوری ش چه اونوری ش، بیشتر گل به خودیه. حتی اگه نیت درست بود الان عملش اشتباهه.

سال ۱۹۴۵ بعد اتمام جنگ جهانی دوم، بعد اینکه شبه جزیره کره ۳۵ سال مستعمره ژاپن بوده، از مدار ۳۸ درجه تقسیم میشه بین آمریکا و شوروی. البته قبل اون در توافقی بین شوروی و ژاپن تقسیم شده بوده گویا. بعد جنگ شوروی بدو بدو میاد و کشور رو میگیره از ترس اینکه نکنه آمریکا کلش رو اشغال کنه. مامورای آمریکایی ای هم که ماموریت داشتن مرز آمریکا رو مشخص کنن مدار ۳۸ درجه رو انتخاب میکنن. البته انگار از قرارداد ژاپن و  شوروی خبر نداشتن. خلاصه که میشه دوپاره جدا. قرار بوده بعد چند سال انتخابات برگزار بشه و دوباره متحد بشه که شوروی قبل انتخابات می

میزنه زیرش و حکومت کمونیست دائم توی شمال تشکیل میشه و حکومت طرفدار غرب توی جنوب. البته از لحاظ اوضاع سیاسی داخلی و رفاه مردم حکومت جنوب هزار هیچ جلوعه. اما بحث چیز دیگه است. تا چند سالی مردم شمال و جنوب تردد داشتن اما انگار یه شب که همه میخوابن و صبح پا میشن، دیگه ترددی درکار نبوده و هرکی هرجا بوده گیر میوفته. حتی اگه دور از خانواده بود باشه. مثل دیوار برلین. اگه جنوب بوده طرف و خانوادش شمال، دیگه راهی نداشته. حتی خبری از ویزا و اجازه سفر کوتاه و موقتی هم نیست. 

البته که حضور آمریکا، چین و روسیه توی شبه جزیر، توی مسئله عدم اتحاد دوباره بی تاثیر نیست.

داستان زیادی آشنا نیست؟

همه میدونن من کره رو یه جوری دوست دارم که انکار کشور دوم منه. انگار اگه زندگی قبلی وجود داشته کره ای بودم. من ناراحتی م از این قضیه اندازه یه کره ایه، ناراحتم ازش و وقتی با خودمون مقایسه ش میکنم و میبینم که این سرنوشت همونیه که برای ما میخوان دردش رو واقعا قابا درک میبینم. 

کاش یکم دقیق تر فکر کنیم، کاش یکی بیاد میانه رو بگیره و اوضاع خوب بشه‌. ته همه اینا بیشترین آسیب برای خود مردمه‌ نه هیچ سیاستمداری از هیچ کجای دنیا.

به قول سهراب جای مردان سیاست بنشانید درخت، تا هوا تازه شود.

نظرات 2 + ارسال نظر
جان دو جمعه 13 آبان 1401 ساعت 15:37 https://johndoe.blogsky.com/

سلام
چند وقت پیش توی یوتویب یه سری ویدیو دیده بودم از سربازای آمریکایی و ژاپنی که توی جنگ جهانی دوم توی یه جزیره با هم جنگنیده بودند و بعد از سالها همدیگر رو تو اون جزیره دیده بودند و یه سری جنگ های دیگه که سربازهای دو جبهه مخالف یه نبرد بعد از چند سال در کمال صلح و دوستی همدیگر رو دیده بودن و خاطراتشون رو زنده می‌کردند، یکی نانوا شده بود یکی مکانیک، یکی ماهیگیر و یا همین جنگ اوکراین، تو یه جبهه جنگ به فاصله زمانی ۴ روز ۲ تا سرهنگ روسی و اوکراینی کشته میشن که با هم همکلاسی بودند.
الان هم تقریبا همه سیاستمداران از دادگاه و ... فرار می‌کنند و جاشون یه عده سرباز میرن دادگاه و محکوم میشن خلاصه یه جورایی انگار سیاستمدارا پشت یه شطرنج نشستند اهمیت زیادی نمی دن که این جابجایی چه قدر کشته میدن مهم این هستش که چه بردی میگیرن تا روی اون یکی کم بشه بازی‌ای که بوده که تا ابد ادامه داره

یه شعر انگلیسی بود مفهومش اینطوری بود که شاید اگه توی زمان دیگه ای همدیگه رو ملاقات می‌کردیم پشت یه میز می‌نشستیم و چیزی میخوردیم به جای اینکه روی هم اسلحه بکشیم‌....

پونیو دوشنبه 9 آبان 1401 ساعت 12:14

باهات موافقم... سیاستمدارها به اسم جنگ و انقلاب و دفاع و.... مردم رو به جون هم میندازن درحالی که خودشون و خانواده شون در کمال رفاه دارن خوش میگذرونن...

دقیقا همینه فقط مردم ضرر میدن و بس

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.