دل نوشته

ذهن مکتوب

دل نوشته

ذهن مکتوب

امشب یکی بهم گفت داره ازدواج می‌کنه و عروسی ش چند ماه دیگه است، و لفظی دعوتم کرد، تشکر کردم گفت بقیه بچه ها هم هستن. حالا با اینکه درست نبود دفعه اول قبول کنم و گفتم احتمالا فرصت نمیشه، ولی اگه کارت آورد دلم میخواد برم، یه شهر دیگه است ولی دسترسی ش راحته و شاید بشه.

انقدرررر ذوق کردم براش، من اینو تا دیروز یه فنچ  می‌دیدم، حالا میگه دارم زن می‌گیرم، از وقتی گفته انقدررر خوشحال شدم براش. 

نظرات 1 + ارسال نظر
زهره چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 ساعت 23:47 https://shahrivar03.blogsky.com/

وااااااااااااااااااییییی حالا چی می‌پوشی!؟!

یعنی اگر بگند دوستای آقا داماد بیایند وسط تو باید بری برقصی؟
طرف داماد میشی انگار


بی حرف پیش اگه یه درصدم بخوام برم در صورتی میرم که بقیه بچه ها هم باشن حداقل چهار نفره رو بشناسم
نه خواهر ما فقط میریم شیرینی مون رو میخوریم و سپس از گوشه مجلس خارج میشیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد