دل نوشته

ذهن مکتوب

دل نوشته

ذهن مکتوب

امشب یکی بهم گفت داره ازدواج می‌کنه و عروسی ش چند ماه دیگه است، و لفظی دعوتم کرد، تشکر کردم گفت بقیه بچه ها هم هستن. حالا با اینکه درست نبود دفعه اول قبول کنم و گفتم احتمالا فرصت نمیشه، ولی اگه کارت آورد دلم میخواد برم، یه شهر دیگه است ولی دسترسی ش راحته و شاید بشه.

انقدرررر ذوق کردم براش، من اینو تا دیروز یه فنچ  می‌دیدم، حالا میگه دارم زن می‌گیرم، از وقتی گفته انقدررر خوشحال شدم براش.