دل نوشته

ذهن مکتوب

دل نوشته

ذهن مکتوب

گرمه

هوا یه جور عجیب غریبی  گرمه که اگه همین طوری ادامه داشته باشه شکوفه ها باز میشن در صورتی که امسال هیچ برفی نداشتیم. 

گرماش انگار گرمای خرداده هیچ ربطی م به گرمای اوایل بهار نداره. 

بعد مدت ها صدای بارون میاد. بالاخره بغض آسمون ترکید. 

این روزا باز درچشم باد رو میبینم. عاشق این سریالم مخصوصا این قسپت هاش و قسمت هایی که توی شماله. چه قدر قشنگ اون غم غربت رو به تصویر کشیده. حس و حال اون قسمت های شمال رو دوست دارم.

آهنگ سرگشته رو گوش میدم و عجیبه این آهنگ عجیب. انگار منم مثل این آهنگ سرگشته م. دنبال چی م؟ کی م؟ جوابام واسه این سوالا کافیه؟ 


عمیقا دلم میخواد برگردم به اون روزا که دبیرستانی بودم، مثلا اون روزی که در کمال بی خیالی از اینکه بقیه کلاس ها چی میگن زنگ ورزش، این دختره این جا نشسته میخوندیم و بازی میکردیم، بعدش بارون گرفت فکر کنم  و دایره زدیم و عمو زنجیر باف خوندیم. زنگ تفریح بعد یکم دیر رفتم پایین دیدم  گروه زنگ پیش الان خیلی بزرگتره و بقیه بچه ها هم اومدن زود رفتم پایین، بیشتر مدرسه و بعضی معلما هم بودن، اون مدرسه بزرگ و یه عالمه آدمی که عمو زنجیر باف و بارون بارون میخوندن زیر بارون. بعد اون هیچ وقت دیگه اینکار رو نکردیم اما حس خوبش هنوز تو وجودمه. یا اون روزایی که بعد مدرسه دایره میزدیم و مینشستیم تو حیاط ناهار میخوردیم و منتظر کلاس فوق العاده جبر یا دیفرانسیل بودیم، اون روزی که وسط امتحانا هیچ کس مدرسه نمیرفت و ماها سر کلاس دیفرانسیل بودیم و معلم مون هم برامون صبحانه تدارک دیده بود. دهه های اول محرم و زیارت عاشوراهای صبح ها که این آخریا دیر میرسیدم بهشون. و روزایی که کل دهه ایستگاه صلواتی مدرسه به راه بود. 

کاش بچه های الانم بتونن این چیزا رو تجربه کنن و از مدرسه و رشته شون لذت ببرن.  حس خوبه اون روزا حالم رو خوب میکنه.

اون وقتا هرکی میپرسید میخوای برگردی گذشته؟ میگفتم نه. حالا اما عمیق دلتنگ اون روزام. این روزا هم قشنگن شکر. هر چیزی قشنگی خودش رو داره. مسئله اینه که این همه گیری خیلی داره آزار دهنده میشه. امیدوارم هرچه زود تر کرونا از بین بره و حال همه آدما باز هم خوب بشه.

عمیق دلم میخواد از اول خیابون مورد علاقه م تا اون تهش رو پیاده زیر بارون برم، بدون ترس و با خیال راحت یا حتی باز برم کانون. کلاس های خاطره انگیز کانون که تو سرما و گرما چندین سال میرفتم. یه موقع  ای برام انقدر بدیهی بودن این چیزا که یه وقتا که بعد مدرسه میرفتم و خسته بودم و خوابم میگرفت یا یه وقتا که درسام زیاد میشدن میشمردم چه قدر مونده تا تموم بشه. حالا فهمیدم که  حتی همون روزای خستگی م هم چه قدر باحال بودن. 


ستاره

یه سری آهنگا فقط یه آهنگ معمولی نیستن، یه وقتا پر از حرفن، یه وقتا یه نشونه ن  معنی دیگه دلتنگی ن. 

این چند وقته همش دارم ستاره رو پلی میکنم. هفته پیش وقتی اون چشمای غمگین و اون نوای غمگین تر سازش  رو که دیدم و شنیدم نمیدونستم چی کار کنم. میخواستم بگم درسته تو بد کردی اما من که دلم راضی نمیشه اینجوری تو رو غمگین ببینم. اما کاری از دستم بر نمی اومد. نمیشد حرفی بزنم.