دل نوشته

ذهن مکتوب

دل نوشته

ذهن مکتوب

..

کاش  زندگی یه گزینه داشت هر چند وقت یه بار میشد یکی دو روزی برگردی عقب. تو اون یکی دو روز احتمالا یه دختر دبیرستانی میشدم که فردا صبح باید بره مدرسه، غروب هم  آزاده و یه دو ساعتی میره پیش مامان جون و باباحاجی، (اون دوره ای که دور و برشون شلوغ نبود و زیاد سر میزدم بهشون) انار میخوردیم، تعریف میکردیم و بعد بر میگشتم خونه و اون موقع یه نم بارون ریزی هم میزد.


Things from the past  رو گوش میدم و یاد گذشته ها کردم. وگرنه که الان باید حال رو بچسبم و رابطه م رو با مامان جون بهتر کنم، بیشتر بهش سر بزنم. ولی خب نمیدونم چرا نمیشه‌، هربار که به خودم قول میدم دوباره یه چیزی میشه که نمیشه و باز دیر به دیر میبینمش.



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.