دل نوشته

ذهن مکتوب

دل نوشته

ذهن مکتوب

۷ مرداد

قهوه سر‌رفته

شیر سر‌رفته

حوصله سر‌رفته

نکنه زندگی هم سربره؟

نکنه یه وقت نتونم دماش رو تنظیم کنم و سر بره؟ 

اون بنده خدا کلی حواسش بوده موسسه کی تکمیل ظرفیت میذاره، اطلاعیه برام فرستاده، کتاب ها رو تمام و کمال با فایل صوتی فرستاده، بعد فهمیدیم دوره های روتین نیست و فقط مکالمه است، اومده کتاب های مکالمه رو هم فرستاده میگه بخون به تعیین سطح سوالم داشتی بپرس من کمکت میکنم. 

اون وقت من نشستم یه رمان ۳۴۰۰، ۳۵۰۰ صفحه ای شروع کردم؟؟ 

با اعتماد به نفس تمام و برای اینکه روش رو زمین نندازم هم تنها دوره انلاین موجود که سطح ۳ بود رو انتخاب کردم، درحالی که اصلا نمیدونم سطح ۱ و ۲ رو حالیم هست یا نه. امیدوارم مثل آدم شروع کنم به خوندن. شاید تنها  حرکت مفیدم این روزا همین خوندن این زبان و گلدوزی باشه، نباید ولشون کنم.

ابرتنگ و تار آسمون دیروز غروب هرجای دیگه دنیا بود حداقل چند ساعت بارون داشت. اینجا دریغ از یه قطره. تنها چیزی که نصیبمون شد ۵ دقیقه بارون بود اونم پرشب. یه جوریه که آدم با خودش فکر میکنه انگار نفرین کرده‌اند این خاک را...

کاش بباره این آسمون.

امروز تاریخ قشنگیه نه؟‌

نظرات 1 + ارسال نظر
لیمو شنبه 8 مرداد 1401 ساعت 09:21 https://lemonn.blogsky.com/

اینجا هم چند قطره اومد فقط. دلم یه بارون زیاد میخواد، برم وایسم خیس برگردم خونه.
پ.ن: اتفاقا یه دوره ای برداشتم و به جای انجام تمرینهاش یکسره فیلم میبینم :(

جانب از خدا اینجا بالاخره صبحی نیم ساعتی بارون اومد.
نمیدونم واقعا چه کاریه اسم کلتس که میاد آدم دلش نمیخواد بره سراغ تکالیفش.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.