دل نوشته

ذهن مکتوب

دل نوشته

ذهن مکتوب

طوفانِ

تا صبح هوا بهاری بود، یه نم بارونی هم بود ولی عصر بارون شدید شد و طوفان و همچنان هم باد شهر رو برداشته.

دوباره یوسف پیامبر رو گذاشته، بغیر اینکه هربار دیدنش یه چیزای تازه ای داره، برای من یه جورایی گذر عمره، خاطرات قدیمه، موسیقی متنش همش یه چیز غریبیه.

یه وقتا بد جوری دلم تنگ میشه براش اما خب باید دلم رو خوش کنم به اینکه دارم به نظرش احترام میذارم.

دیشب از عذاب وجدان جواب ندادن به انتشاراتیه درست نخوابیدم، امروز بالاخره جوابش رو دادم و خداروشکر برخورد خوبی داشت و بد برخورد نکرد.

روزای آخر سالی زده روی دور تند، هی زود میگذره.

نظرات 2 + ارسال نظر
بردیا سه‌شنبه 26 اسفند 1399 ساعت 06:25 http://Envelves.blogsky.com

انتشاراتی چی شده ؟ قراره شیرینی ی کتاب رو بهمون بدی؟

ویردو شنبه 23 اسفند 1399 ساعت 02:01 http://Www.virdo.ir

اره.نفهمیدیم چطور سال تموم شد.
بیا وبم لطفا

آره

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.