دل نوشته

ذهن مکتوب

دل نوشته

ذهن مکتوب

چهارشنبه

خیلی وقتا سخت و دردناکه از این که میبینی با حرف هات باعث رنجش و اذیت خونوادت و آدمایی که دوستشون داری میشی. خیلی سعی میکنم این طوری نباشه. خیلی فکر میکنم به این که چطور باعث این نشم. 

وقتی هم که میام تو اتاق و در رو میبندم، معمولا فکر میکنن حربه منه و راضی م از کاری که کردم یا حرفی که زدم، ولی خب من دارم سعی میکنم اشکم هام بند بیاد و وقتی  میرم بیرون صورتم سرخ نباشه. 

یه وقتا که میبینم گلی عملا دختر بزرگه شده و من از دور خارج شدم، میخوام‌ گله و شکایت کنم ولی میبینم که شاید همش تقصیر خودمه. 

آخر همه این تلخی ها میدونم اونا هم دوستم دارنا ولی خب میزان این علاقه مهمه. 

یه وقتا فکر میکنم شاید حق با بقیه باشه.

اون دفعه ای عمه کوچیکه در اتفاق نظر با بقیه درمورد اینکه من کار هام رو آروم انجام میدم، به مامانم‌ گفته بود این شاید وقتی ۳۰ سالش بشه آدم بشه و بتونه یه خونه رو بگردونه. 

و خب با همه اینکه این حرف ها اذیتم میکنه همیشه با پر روئی تمام میگم من این طوری راحتم یا که خب که چی؟؟ 

یا حتی وقتی در مورد خیلی مسائل خصوصی دیگه م دیگران نظر میدن، اون وقتا هم حرصم در میادا ولی خب با همین حرف ها میگذرونمشون. 

خیلی وقت پیش همین عمه کوچیکه رو حساب اختلاف سنی خیلی کم مون  و صمیمیتی که زمانی زیاد بود، برگشت گفت تو واقعا تا حالا از کسی خوشت نیومده؟

آخه عزیز من چه توقعی داری؟ بیام همه چی رو به تو بگم؟ 

نمیدونم چه ربطی داشت این حرفا رو گفتم ولی خب اون لحظه دلم میخواست بگم.

میگم واضحه که دلم میخواد زمین و زمان رو فحش بدم یا بیشتر بگم؟ 

یه سوالِ دلم میخواد بدونم. نظر هر کی که اینجا رو میخونه در این مورد چیه؟ در مورد این شخصیت من؟ شما در موردش چی فکر میکنید؟

+ بذار یادم بمونه که وقتی هفته پیش فهمیدم به عنوان نماینده ما توی اون نشست بوده چه قدر دلم خواست زنگ بزنم و بهش تبریک بگم. اما خب به نظرش و خواسته ش احترام گذاشتم. 

دیروز انقدر کلاس داشتم که آثارش تا امروز صبحم بود، سرم درد میکرد وقتی بیدار شدم. چهارشنبه ها یه هفته در میون همینه. همین قدرشلوغ.

فیلم ترجمه شفاهی هم هنوز ترجمه نکردم و تا فردا عصر میخوادش. فیلم عجیبیه. کوتاهه ولی پر حرف فیلم دوتی، هم غمگینه و هم پُرِحرف.  

هیچ وقت فکر نمیکردم در حالی که سر کلاس خسته م و حال ندارم بتونم راحت بخوابم و صفحه گوشی روشن باشه و بشه حرف های استاد رو ضبط کنم که بعدا گوش بدم.‌هیچی از کلاس روش تحقیق دیروز نفهمیدم. قبلا سر این کلاس ها که آخر وقت بودن یا سرشون خسته بودم انقدر چرت میزدم یا میرفتم بیرون صورتم رو میشستم که خواب از سرم بپره.

ولی چه قدر زود مهر تموم شد. 


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.