دل نوشته

ذهن مکتوب

دل نوشته

ذهن مکتوب

کم حوصله

این چند وقته یکم حوصله حرف زدم کم شده و رفیق جان میگه چرا این طوری شدی قبلا این طوری نبودی و بعد اون ماجرا این طوری شدی.

ولی خب نگاه میکنم الان میبینم خب قبلا یا من دانشگاه بودم  یا اون مدرسه(کوچکتره از من) و خب این تایمی که باهاش حرف نمی زدم  به چشم نمی اومد. نمیدونم حق با اونه یا من. همیشه پیشم بوده و هست ولی خب  الان به نظرم توقع داره همش من حرف بزنم ولی چیزی که هست اینه خودشم خیلی کمترحرف میزنه و من به شخصه اصلا حوصله ناز کشیدن ندارم دیگه . قبلا داشتم ولی الان نه.نمیدونم شایدم حق با اونه ولی خب من تایم های دیگه ای م دارم. توقع دائم بودن و پیام دادنم یکم جالب نیس. چند ساعت خوبه دیگه.

حین نوشتن داشتم ویس استاد رو گوش میدادم قرار بود فصل های مهم رو مشخص کنه برای امتحان ولی بچه ها زیاد سوال پرسیدن گفت کل کتابا. اول ترم خیالم راحت بود باهاش ۱۰ واحد برداشتم ولی امیدوارم اینطوری نکنه. هنوز پروژه درس داستان کوتاه رو نفر ستادم و امیدوارم همچنان قبول کنه. آخه به نظرم این باید برای دانشجو ادبیات انگلیسی باشه تا مترجمی. اما خب آش کشک خاله س. امیدوارم از نظرش برگرده و باز چند فصل رو بگیره. نه همش رو. 

نظرات 2 + ارسال نظر
The same پنج‌شنبه 1 خرداد 1399 ساعت 12:02

از زیاد دوست داشتنته به نظرم.

شاید

بردیا سه‌شنبه 30 اردیبهشت 1399 ساعت 03:48 http://elves0014.blogsky.com

طبیعیه اینجوری بودن
بیشترم بخاطر اینه ک سرت گرمه حوصله و وقت صحبت کردن رو نداری باش

احتمالا. شایدم زیودی حوصله ندارم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.