دل نوشته

ذهن مکتوب

دل نوشته

ذهن مکتوب

هی میخوام به خودم بگم خوبه هیچی نیست یا میشه یا نه، استرس نداشته باش، اما بازم به میزان زیادی واسه فردا استرس دارم. خیلی زیاد

تازه اون دوره جدیده هم هست، نمیدونم در نهایت چه طور میشه!

امشب

امشب این من بودم

منی که جزوه می‌نوشت، عدد و رقم ها رو، فاصله ها رو درک می‌کرد. من بودم که با شور و شوق و اشتیاق چشم دوخته بودم به دختر مهربونی که درس میداد. من بودم که مثل یک تشنه به چشمه رسیده هرچی می‌گفت رو می‌شنیدم و به گوش جان می‌سپردم. 

با این که همیشه رشته م رو دوست داشتم، حس می‌کنم بخاطر حسی که این سال ها داشتم، خیلی وقت ها خودم رو از این من محروم کردم‌. شایدم دلیل دیگه ای داشته نمی‌دونم.

اما من امشب رو انگار سال ها بود گم کرده بودم. من امشب انگار سال ها پیش سر کلاس حسابان و فیزیک پیش جامونده بود، و رفتم و دستش  رو گرفتم و آوردمش. 

واقعا بابتش خوشحالم و حس خوبی دارم. حتی اشکام هم انگار اشک شوقن.

از خودم ممنونم.

آسمون

امروز شاید یکی از بزرگترین خدمت های زندگی م  تا الان رو به خودم کردم. شاید دیر شده باشه و شاید الان مثل اون موقع ها ذوق زده نباشم، اما این رویای من بود‌ نه؟؟ اول فکر کردم شاید همکلاسی هام بچه های نوجوون باشن‌ اصلا حواسم نبود دوره بزرگساله و وقتی عکس پروفایل بعضی از اعضا رو دیدم، فهمیدم اینطوری م نیست. حس میکنم خیلی از آدمای این دوره دنبال یه رویای فراموش شده اومدن‌.

خوبه که بالاخره رفتم سراغش، خوبه که باز بیخیالش نشدم. بذار بگم کادو تولد خودم به خودمه. چیزی که از روز تولدم تا حالا منتظر بودم ثبت نامش شروع بشه‌. 

قدم بعدی چی میتونه باشه؟ شاید اون زبانی که ۷، ۸ سال پیش خودخوان شروعش کردم و رهاش کردم و حالا هم کج‌دار و مریض دارم یاد میگیرم رو باید جدی تر دنبال کنم؟ شاید اون رویایی که سال ها قبل با بهونه های واهی رهاش کردم؟ 

باید خودم رو از بین رویا پیدا کنم؟ یا شایدم باید خود جدیدم رو با ترکیب جدید و قدیم بسازم؟

ولی ممنونم ازت که بالاخره یه بار هم که شده پای  اون رویای قدیمی موندی. دمت گرم.

# نجوم مقدماتی