دل نوشته

ذهن مکتوب

دل نوشته

ذهن مکتوب

پابیز سردِ

واقعا هوا سرد شده.

بعد ۱۱ روز از خونه رفتم بیرون امروز، حس بدی داشت برام. خیابون سر سبز و قشنگ دیروز هیچ بانک سالمی توش نمونده بود و فقط دو سه تا بانک اول خیابون سالم بودن تقریبا. پاییین خیابون رو نرفتم از میدان وسط رو به بالا رو رفتم و عجیب ترس و وحشت داشتم . نمیدونم چه قدر طول میکشه تا دوباره حال ابن شهر سبز خوب بشه و اون حس قشنگ قبل برگرده به شهر.

نمایشگاه  هم گرفتم. ظهر رسیدم دانشگاه و تا ساعت ۴ ، ۴ و خورده ای موندم و عجیب سرد شده بود و منم عادت به کم لباس پوشیدن دارم و یخ زدم. هوا بس ناجوانمردانه سرد است آی

رفیق جان میگه شهرشون نت وصله و منم منتظرم به اینجا هم برسه.

طی یک حرکت یک دفعه ای دارم تمام پستای قدیمی از اول شروع وبلاگم رو رمز دار میکنم(به جز شعر ها و یه سری مطلب ها رو)  و الان وقتی میخونمشون از سادگی زیاد و این که هرچی رو مینوشتم عجیب خندم میگیره.

نمیدونم این وبلاگ نویسی تا کی ادامه داره ، ممکنه از فردا نخوام بنویسم و ممکنه مدت زیادی رو همچنان بنویسم اما چیزی که هست میدونم اینجا رو نگه میدارم.

توی نظرهای همون پستای ۴ سال پیش  به نظرهای یه بنده خدایی برخوردم که اسم وبلاگش لپو بود و اسم خودش رو گاهی "پسر هرزه " میذاشت. البته بی احترامی نمیکنم خودشون میگفتن. یادمه یهو بعد چند بار آدرس عوض کردن بست و رفت اما زدم رو لینک اون نظر قدیمی دیدم برگردونده به آدرس اولیه اما خیلی وقته ننوشته. منم همینجوری دلم خواست یه یادی از این برادر وبلاگ نویس قدیمی کنم. 

شروع کردم به درست کردن اون عروسک و برای موهاش یه سری رنگام قاطی شد منم تصمیم گرفتم همه اون خمیرای رنگی اشتباه رو مخلوط کنم و مشکی شون کنم. البته دیر وقت شد و گذاشتم پشت بخاری که نرم بمونه تا فردا پس فردا برم سراغش . امیدوارم خراب نشه.

نظرات 11 + ارسال نظر
. پاسخ کامنت هایم را بنویس !!! پنج‌شنبه 7 آذر 1398 ساعت 12:33

. با درودی مهربانانه
.
. وقتی از تو می‌سرایم پُر می‌شوم از عطر نارنج های انتهای
. باغچه و برای شاپرک ها دست تکان می‌دهم . وقتی از تو
. می‌سرایم پُر می‌شوم از بهانه شورانگیز زندگی و بال می‌گشایم
. چون پرنده‌ای که در آسمان متولد می‌شود . . وقتی برای تو . . [گل][گل]
.
.. خسرو فیضی ..
..................................

سپاس از حضورتون

. دل من یک هوای باز می خواهد !! چهارشنبه 6 آذر 1398 ساعت 11:48

. با درودی مهربانانه
.
. وقتی از تو می‌سرایم حس می‌کنم با همه ترانه‌های شاد
. هم صدا شده‌ام و نغمه هیچ پرنده‌ای برایم ناآشنا نیست
. وقتی از تو می‌سرایم ، نگاه ساکت اقاقی ها و رازقی ها
. برایم مفهومی تازه دارد [گل][گل]
.
.. خسرو فیضی ..
...............................

. پاسخ کامنت ها کجاست ؟؟ چهارشنبه 6 آذر 1398 ساعت 11:25

. با درودی مهربانانه
.
. گم شدم در خاطرات نارنجی فصل های زندگی‌ام ، خسته
. شدم از ازدحام کوچه‌های بن‌بست می‌خواهم دلم را بخشکانم
. قاب بگیرم و بر دیوار خاطراتم میخ کنم تا آسوده شوم از این همه
. احساس . می‌خواهم از دست هر چه احساس است رها شوم
. پیچک تنهایی بدجوری بر تنم پیچیده و می‌دانم که هر چه
. می‌کشم از دل خویش می کشم !!! [ناراحت]
.
.. خسرو فیضی ..
...............................

. ای درخت بی برگ از خشم پائیزان !! سه‌شنبه 5 آذر 1398 ساعت 13:33

. با درودی مهربانانه
.
. سنجاقک های دلم برای با تو بودن بی‌تابی می‌کردند
. و تو خیال پروانه شدنت را گوشه تنهایی‌ات ساختی
. و من میان پیله تنهایی‌ خسته کننده اسیر ،
. بیا بیا تا من شمع پروانه وجود تو می شوم [گل][گل]
.
.. خسرو فیضی ..
................................

. و مثلاً خیلی قدمی . بمان تا بمانم !!! سه‌شنبه 5 آذر 1398 ساعت 13:06

. . با درودی مهربانانه
.
. کاش سال و ماه با تو بودن را گوشه دیوار قلبم
. می‌نوشتم تا برای با تو بودن به دنبال کلید درهای بسته
. نمی‌گشتم
. بگذار محبت ، فاصله غرور را پر کند و تا همیشه
. میهمان قلب هایمان باشد [گل][گل]
.
.. خسرو فیضی ..
..............................

. با درودی مهربانانه
.
. اما تو هنوز برای با من بودن به دنبال بهانه‌ای
. و دوست داشتن را به دل خود نیاموخته ای
. و از یاد برده‌ای . مشتری لبخندهایت را
. بگذار میان این همه راه که برای با تو بودن ساخته ام
. همراه تو و لبخند عاشقی ات یک گلستان غزل بسرایم [گل][گل]
.
.. خسرو فیضی ..
............................

سپاس از حضورتون

بردیا یکشنبه 3 آذر 1398 ساعت 17:07

دیگه نتاهم برگشت
فک کنم بازم از بلاگ اسکای بریم سراغ زندگی مجازی دیگمون

ما که هنوز نداریم

. با درودی مهربانانه .
. آمدی تا غم ها بروند و غصه ماتم بگیرد !!!
. آمدی با نسیمی از عطر شکوفه های سپید یاس !!
. آمدی و سبد سبد شادی و نشاط و امید ارمغانم آوردی !!
. آمدی تا دوستی جدیدی را تجربه کنیم . و (( فلک را سقف بشکافیم
. و طرحی نو بر اندازیم !! )) ولی مثل این که دوامی نداری
. امید که بمانی
. . خسرو فیضی . .
..............................

سلام. سپاس فراوان استاد.

بردیا یکشنبه 3 آذر 1398 ساعت 02:48

درست میشه همه چی ی روز

آمین

هدیه یکشنبه 3 آذر 1398 ساعت 01:38 http://Www.tire-khalas.blogsky.com

م یکشنبه 3 آذر 1398 ساعت 01:15 http://L-r-y.blogsky.com

امشب بار دومه که اتفاقی میام وبتون. بار اول تو یه وب کامنت داده بودین و به خاطر شباهت اسمتون به یه دوست قدیمی اومدم و این بار از به روز شده های بلاگ اسکای

. خیلی خوش اومدین

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.