ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
روباه گفت: -سلام.
شهریار کوچولو برگشت اما کسى را ندید. با وجود این با ادب تمام گفت: -سلام.
صداگفت: -من اینجام، زیر درخت سیب...
شهریار کوچولو گفت: -کى هستى تو؟ عجب خوشگلى!
روباه گفت: -یک روباهم من.
شهریار کوچولو گفت: -بیا با من بازى کن. نمىدانى چه قدر دلم گرفته...
روباه گفت: -نمىتوانم بات بازى کنم. هنوز اهلیم نکردهاند آخر.
شهریار کوچولو آهى کشید و گفت: -معذرت مىخواهم.
اما فکرى کرد و پرسید: -اهلى کردن یعنى چه؟
روباه گفت: -تو اهل اینجا نیستى. پى چى مىگردى؟
شهریار کوچولو گفت: -پى آدمها مىگردم. نگفتى اهلى کردن یعنى چه؟
روباه گفت: -آدمها تفنگ دارند و شکار مىکنند. اینش اسباب دلخورى است! اما مرغ و ماکیان هم پرورش
مىدهند و خیرشان فقط همین است. تو پى مرغ مىکردى؟
شهریار کوچولو گفت: -نَه، پىِ دوست مىگردم. اهلى کردن یعنى چى؟
روباه گفت: -یک چیزى است که پاک فراموش شده. معنیش ایجاد علاقه کردن است.
- ایجاد علاقه کردن؟
روباه گفت: -معلوم است. تو الان واسه من یک پسر بچهاى مثل صد هزار پسر بچهى دیگر. نه من هیچ
احتیاجى به تو دارم نه تو هیچ احتیاجى به من. من هم واسه تو یک روباهم مثل صد هزار روباه دیگر. اما
اگر منو اهلى کردى هر دوتامان به هم احتیاج پیدا مىکنیم. تو واسه من میان همهى عالم موجود یگانهاى
مىشوى من واسه تو.
دوستان 2 یاد داشت رمز داری که منتشر شد رو از طرف دوستی که نمی خواست کسی اون بشناسه نوشتم ...اگه یغامش براتون اومده نخونید لطفا .......