دل نوشته

ذهن مکتوب

دل نوشته

ذهن مکتوب

کاش دوباره برف بیاد....

دلم می خواهد باد دوباره شدت بگیرد و زوزه اش در خانه بپیچد....

من هم پتو را بکشم روی سرم و تا صبح بخوابم و صبح که بیدار شدم 

مدرسه تعطیل باشد...

آخه انصافه؟ فردا هیچی نداریم....تازه برنامه 22 بهمن هم هست...

کل کلاسا پر...

ولی یقین دارم که فردا مدرسه تعطیل نیست و باید برم مدرسه...

لازم به ذکر است که من فقط دلم می خواد مدرسه به خاطر برف و سرما تعطیل شه....

رشته درهم

دلم می خواد خیلی چیز ها رو با هم داشته باشم....

گرافیک بخونم و ریاضی ...یه گذری هم به زیست تجربی بزنم و تاریخ و تاریخ ادبیات انسانی رو هم بخونم ....

مثل بچه های معماری و نقشه کشی  برم تو فکر ساختمان و مثل بچه های طراحی دوخت  پولک دوزی و گل دوزی کنم....

بعد هم مثل بچه های گرافیک عکس ظاهر کنم و مثل بچه های کامپیوتر  کلی کار جالب انجام بدم...

خیلی ها میگن خیلی از اینا رو میشه کلاس بیرون هم رفت و یاد گرفت...

اما نه ....

همین طور که نمیشه ریاضی رو بیرون یاد گرفت اینا رو هم نمیشه....

کاش یه رشته ای داشتیم که بچه ها می تونستن خودشون همه درس هاشون رو انتخاب کنن....

خیلی دلم می خواد یه سری چیز ها رو یاد بگیرم....

باید شروع کنم...

زهره نرفت...

راستی زهره نرفت...

موند ....

و این خیلی خوبه...

برای اینکه من همه دوستام رو دوست دارم و دلم می خواد همیشه فعال باشن ...

مثل دوستان دنیای واقعی از حالشون خبر داشته باشم...

و موقع خوشی و نا خوشی کنارشون باشم....

و کلی خاطره با هم داشته باشیم...

برف داره میاد ...

دیشب ابری بود......

زنگ که خورد داشت کم کم برف می اومد باد هم بدجوری زوزه می کشید...

همه ما هم دست به دعا شدیم برای تعطیلی فردا....

با برنامه فردا مشکلی ندارم...دو زنگ اول دروس تخصصی رو می رم اما زنگ آخر عربی داریم....

نمره هام تو عربی بد نیست ولی نمی دونم جدیدا چا انقدر ازش بدم میاد....

ولی دلم می خواد کل هفته رو ریاضی داشته باشیم......فقط ریاضی....

حالا از اون که بگذریم...الآن برف شدت گرفته و صدای باد هم توی خونه پیچیده....

اگه  الآن برم بیرون باد و دونه های برف از همه طرف می خوره تو صورتم ....

دلم می خواد کلی برف بیاد و منم برم بیرون و آدم برفی 94 ام رو درست کنم......

من الآن روی ابرا دارم پرواز می کنم برای اینکه زمین سفید شده....

خدای شکرت برای برف.....

حتی اگه تعطیل هم نشه دلم می خواد فردا با معلم ریاضی مون بریم برف بازی....

البته زنگ تفریح....اگر هم نیاد مجبورش می کنیم بیاد.....

خیلی دوستش دارم نه فقط من بلکه همه بچه ها....

قصد جفا ها نکنی و بکنی با دل من

قصد جفا ها نکنی با دل من ور بکنی با دل من

وا دل من وادل من وادل من وا دل من


قصد کنی بر تن من شاد شود دشمن من

وانگه از این خسته شود یا دل تو یا دل من


واله و شیدا دل من بی سر و بی پا دل من 

وقت سحر ها دل من رفته به هر جا دل من


بیخود و مجنون دل من خانه پر خون دل من 

ساکن و گردان دل من فوق ثریا دل من


سوخته و لاغر تو در طلب گوهر تو 

آمده و خیمه زده بر لب دریا دل من


گه چو کباب این دل من پر شده بویش به جهان 

گه چو رباب این دل من کرده علا لا به جهان


زار و معاف است کنون غرق مصاف است کنون

برکه قاف است کنون در پی عنقا دل من


طفل دلم می نخورد شیر از این دایه شب 

سینه سیه یافت مگر دایه شب را دل من


صخره موسی گر از او چشمه روان گشت چو جو

جوی روان حمکت حق صخره و خارا دل من 


عیسی مریم به فلک رفت و فروماند خرش

من به زمین ماندم و شد جانب بالا دل من 


بس کن کاین گفت زبان هست حجاب دل و جان

کاش نبودی ز زبان واقف و دانا دل من 


مولوی-دیوان شمس-غزلیات.

((لطفا اگر بیتی اشکالی داره راهنماییم کنید تا درستش کنم...آخه از یه سایت این شعر رو دیدم و اینجا نوشتم.))