دل نوشته

ذهن مکتوب

دل نوشته

ذهن مکتوب

بارون میاد...

این چند روزه خیلی خوب بود....

چه قدر خندیدم....خندیدیم.....عالی بود....

یه جا دیدم نوشته بود گاهی لازمه یکی باشه که صحبت ها ی جدی جمع رو به خنده های بلند تبدیل کنه....

این یه نفر الآن هست ....خیلی هم دوستش دارم....دوستش داریم......

جایی دیدم که نوشته بود  اونایی که بیشتر از همه شوخی می کنن جدی تر از همه به زندگی نگاه می کنن.....

می دونم که جدی به زندگی نگاه می کنه....چیزی هم می خواد که روش نمیشه  به کسی بگه....

اما من می دونم ....تقریبا مطمئنم .....اما منم روم نمیشه بگم....

دلم می خواد زود تر بگه ....چه قدر خوب میشه به این مناسبت ب زودی طی چند ماه آینده یه جشن داشته باشیم.....

+++

همه رفتن فقط ما چند تا موندیم ....

ناراحت نیستم  از اینکه نرفتم ...خب نمیشد ...

باگروه اول که دلم نمی خواست برم.....با گروه دوم هم نمیشد که برم.....

ناراحتیم از اینه که الآن تنهام....الآن تونیستی....

می دونی از دیروز حدود 11 صبح بارون میاد فقط یه چند ساعتی قطع شد.....

هوای فوق العده ایه .....

هم فوق العاده واسه با هم بودن ....

هم فوق العده واسه گریه کردن.....

نمی دونم برگشتی یا هنوز نه ....ولی امیدوارم حالت خوب باشه....

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.